رو کرد به من برو» از خانه آب و تخته بیاور »
گفتم: «آن جا نه آب است نه تخته. »
- تو فقط عمل کن برو
رفتم آب و تخته را دیدم آماده آوردم میخواست پدرش را غسل دهد.
آستین هایم را بالا زدم تا کمکش کنم .
- کنار بایست! دیگرانی هستند که کمکم کنند ... (بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج49 ص302)
94
کفن حنوط تابوت همه آماده شده بود از غیب .
امام جواد بر پدر نماز خواند نمازی با ملائک مقرب ارواح انبیاء و اولیاء نماز تمام نشده تابوت از زمین جدا شد رفت بالا .
سقف را شکافت. ناپدید شد. نماز تمام شد. بدنم می لرزید. گفتم: «یا بن رسول الله اگر مأمون بیاید و حضرت را از من بخواهد چه کنم؟ »
امام گفت: «آرام اباصلت به زودی برمیگردد اگر پیامبری در شرق و وصی اش در غرب از دنیا برود خداوند جسم و روحشان را در اعلی علیین با هم جمع میکند. »
سقف شکافت تابوت آمد پایین روی زمین حضرت پدرش را دوباره از تابوت گذاشت توی بستر انگار نه انگار که کسی غسلش داده. (بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج49 ص298/ عیون أخبار الرضــــا علیه السلام، ج2، ص249)
95