گفته بودند قدمش نحس است از وقتی آمده بود باران نمی آمد. همه شک کرده بودند. دوستانش هم .
گفتند: «اگر راست میگویید دعا کنید. »
می گفت: «دوشنبه»
دوشنبه شد رفت صحرا جمعیت هم نماز خواند دو رکعت دست هایش را برد بالا دعا کرد.
بعد رو کرد به آنها .
- بروید خانه هایتان خیس میشوید.
وقتی رسیدند خانه باران می آمد. (اعیان الشــــیعه ج2 ص15 / الکافی، ج6 ص 283)