24- زیارت قاچاقی
آقا میرزا اسحاق لنکرانی نقل نموده است :
هنگامی که اوضاع مملکت روسیه به هم خورد من قصد نمودم از آن جا به طرف ایران به قصد زیارت حضرت ثامن الائمه عليهم السلام حرکت کنم و چون گذرنامه برای آمدن به ایران نمی دادند ناچار بودم که قاچاقی بیایم و قاچاق آمدن هم بسیار سخت بود به ویژه در وقت گذشتن از مرز؛ و اگر کسی گرفتار نگهبانان مرز میشد مجازاتش هم سخت بود؛ لکن من با این حال با توکل بر خداوند و با راهنمایی یک نفر از قاچاقچی ها به راه افتادم تا از پشت فراولخانه روسیه که مرز بود - رد شده و گذشتم.
چون نزدیک قراولخانه ایران رسیدم سه نفر از سالدات های (1) 1 - «سالدات در میان مردم آذربایجان شوروی و روسیه به مأمور و سرباز و نگهبان، گفته می شود. ) روسی جلوی من آمدند و مرا گرفتند و گفتند برگرد.
آن گاه چند ضربه شلاق هم به من زدند؛ و در نهایت مرا آزار داده و برگردانیدند.
من در آن وقت بسیار مضطرب و گریان شدم و اشک در چشمم جاری گردید و رو به جانب خراسان نموده عرض کردم یا امام رضا ! من به قصد زیارت و خاک بوسی آستان تو می آمدم از کرم تو دور است که نجات مرا از خدا نخواهی
همین که این توسل از دل من گذشت فوراً مثل این که یک باره آبی روی خشم سالدات ریخته شد؛ پس دست از من برداشته و با کمال آرامی و ملاطفت گفت: هر کجا میخواهی برو ما دیگر به تو کاری نداریم.
چون رها شدم خودم را به قراولخانه ایران رسانیدم قراول ایرانی گفت من دیدم که آنها تو را گرفته بودند و راهی هم برای مساعدت تو نداشتم خوب شد که خداوند به قلب آنها انداخت و از تو دست برداشتند.(1) 1- كرامات الرضويه، ص 257 و 258 )
صص 65و66