مسیحهای طوس  ( صص22-24 ) شماره‌ی 7127

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

یا ابن رسول الله ! قبلا خواهشی از شما در رابطه با مشکلات زندگی خود و عائله ام مطرح کرده بودم و شما نیز وعده ای به من داده بودید؛ که مدت بسیاری از آن وعده سپری شده است؛ اما من همچنان در فشار زندگی خود و خانواده ام میباشم ...

متن

 

4. تبدیل شدن خاک به طلای ناب

«ابراهیم» فرزند «موسی قزاز» گفته است:

روزی به محضر مبارک حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام وارد شدم تا پیرامون درخواستی که قبلا از آن حضرت کرده بودم صحبت نمایم و با کمک ایشان بتوانم مشکلات زندگی خود و خانواده ام را بر طرف سازم.

من وقتی به محضر او رسیدم که در حال خروج از منزل خود بود و قصد داشت که جهت استقبال بعضی از شخصیت ها به بیرون شهر برود.

من نیز همراه حضرت به راه افتادم در بین راه وقت نماز فرارسید پس امام علیه السلام مسیر خود را به سمت ساختمانی که در آن نزدیکی بود تغییر داد؛ و سپس در نزدیکی آن ساختمان کنار صخره ای فرود آمدیم و حضرت به من فرمود: ای ابراهیم اذان بگو

عرضه داشتم صبر کنیم تا سایر اصحاب و دوستان نیز به ما ملحق شوند؛ بعد از آن نماز را اقامه بفرمایید؟

حضرت فرمود: «خداوند تو را مورد مغفرت و رحمت واسعه خویش قرار دهد مواظب باش تا هیچ گاه نماز را از اول وقت آن تأخیر نیندازی، مگر آن که ناچار و مجبور شوی با آن که دارای عذری موجه باشی.

پس طبق فرمان امام علیه السلام اذان نماز را گفتم و سپس نماز را به امامت آن حضرت اقامه نمودیم.

بعد از آن که نماز پایان یافت و سلام نماز را دادیم، عرضه داشتم :

یا ابن رسول الله ! قبلا خواهشی از شما در رابطه با مشکلات زندگی خود و عائله ام مطرح کرده بودم و شما نیز وعده ای به من داده بودید؛ که مدت بسیاری از آن وعده سپری شده است؛ اما من همچنان در فشار زندگی خود و خانواده ام میباشم با توجه به مشغله های بسیاری که شما دارید، نمی خواهم هر روز مزاحم اوقات گران بهای شما گردم چنان چه ممکن باشد عنایتی در حق من و خانواده من بکنید!

وقتی سخن من پایان یافت امام علیه السلام تبت می نمود و سپس با عصا و چوب دستی خود مقداری از خاک های روی زمین را محکم سانید.

بعد از آن حضرت دست مبارک خود را دراز نمود و بر روی آن خاک ها زد و من دیدم که شمش طلایی را برداشت و تحویل من داد و فرمود:

این را بگیر؛ خداوند متعال در آن برایت برکت و توسعه عطا گرداند؛ و آن را هزینه زندگی خود و عائله ات قرار بده».

سپس آن حضرت افزود: «آن چه را که امروز مشاهده کردی، از دیگران مخفی بدار».

ابراهیم قزاز در پایان حکایت، اضافه کرده است:

بعد از آن که شمش طلا را از امام رضا علیه السلام دریافت کردم و به منزل آمدم آن را فروختم و قیمت آن را که حدود . هفتاد هزار دینار بود. هزینه زندگی خود و خانواده ام قرار دادم و خداوند متعال به برکت دعای آن حضرت به قدری برکت و توسعه بر من عنایت نمود که یکی از ثروتمندان معروف شهر خراسان گردیدم.(1) 1- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 337 و 338)

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی