زنجیره های طلایی
نیشابوری ها بیرون شهر برای استقبال از امام جمع بودند از امام خواستند حدیثی بگوید که از پدرانش شنیده است همه جمعیت گوش بود تا بشنود پدرم موسی بن جعفر عبد صالح خدا از قول پدرش جعفر بن محمد صادق و او از پدرش محمد بن علی شکافنده علوم انبیاء از قول پدرش علی بن حسین سرور عبادت کنندگان و او از سرور جوانان اهل بهشت حسین بن علی از قول پدرش على بن ابی طالب برایم گفت که از رسول خدا شنیده ام که میگفت از جبرئیل شنیده است که خدای عظیم الشان می گوید: من خدایی هستم که خدایی جز من نیست مرا بندگی کنید هر کس شهادت «لا اله الا الله» را با اخلاص بگوید، در در مستحکم من وارد شده است و کسی که در در من داخل شد از عذابم در امان است. حکومتی ها نفس راحتی کشیدند که امام به ضررشان چیزی نگفته است. امام رو به جمعیت گفت: «اما شرط هایی دارد که من از شروط آن هستم.» توحید همراه با ولایت ائمه حرفی بود که در نیشابور به دل و جان همه مردم نشست. اسم این حدیث را که راویانش ائمه و پیامبر بودند گذاشتند سلسله الذهب یعنی زنجیره طلایی