فرقه واقفیه کیستند؟
واقفیه طایفه ای بودند که انکار شهادت موسی بن جعفر امام هفتم را نموده و عقیده داشتند امام زنده است و این مذهب به دسیسه عده ای از وکلای آن حضرت منتشر شد چه اینکه اموال فراوانی از سهم امام علیه السلام نزد آنان جمع شده بود و چون دیدند اگر به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا عليه السلام اعتراف بنمایند ناچار آن اموال را باید به امام بپردازند، لذا گفتند مهدی منتظر موسی بن جعفر است که غایب گردید، پیشروان این مذهب دروغین عبارت بودند از علی بن ابی حمزه بطائنی و زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی نزد اینان ثروت فراوانی بود که در راه اشاعه این عقیده، عده ای را به همان وسیله گمراه نمودند مانند: حمزة بن بزيع و ابن المکاری و کرام خثعمی و غیر ایشان.
يونس بن عبد الرحمن میگوید : ابوابراهیم موسی بن جعفر از دنیا رفت و مال انبوهی نزد وکلای آن حضرت باقی بود و همین سبب توقف و انکار مرگ امام علیه السلام گردید چشم دوختند بر آن اموال، زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار به دست داشت و علی بن ابی حمزه سی هزار دینار.
يونس بن عبد الرحمن راوی جریان میگوید چون من داستان را می دانستم و حق برایم آشکارا بود و به امامت فرزند موسی بن جعفر علی بن موسى الرضا معترف بودم مردم را به سوی آن حضرت می خواندم و تبلیغ می نمودم. زیاد بن مروان و علی بن ابی حمزه مرا احضار کردند و گفتند غرض تو از این تبلیغ و دعوت به سوی رضا علیه السلام چیست؟ اگر ثروت می خواهی ما تو را بی نیاز نموده و اکنون ده هزار دینار در اختیارت میگذاریم از این حرفها دست بردار، من در جواب آنان گفتم روایت شدیم از صادقین، یعنی امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند هرگاه بدعتها آشکار شود بر دانشمندان لازم است اینکه دانش خویش را ظاهر سازند و اگر چنین نکنند نور ایمان از آنان گرفته می شود من پیکار و مبارزه در راه خداوند را ترک نخواهم کرد. آند و مرا زشت گفتند و عداوت و دشمنی مرا در سینه پنهان داشتند .( بحارج ۴۹ و عیون اخبار الرضا.)
احمد بن حماد میگوید یکی از وکلای امام علیه السلام عثمان بن عيسى بود در مصر مال فراوان و شش کنیز نزد او بود حضرت رضا علیه السلام کنیزان و اموال را از او مطالبه نمود در جواب آن حضرت نگاشت: پدرت موسی بن جعفر غیبت نموده امام علیه السلام برای او نوشت: پدرم از دنیا رفته و اموالش تقسیم گردیده خبرهای راجع به مرگ پدرم به صحت پیوسته و امام علیه السلام بر مدعایش حجت آورد او نیز در جواب امام علیه السلام نوشت اگر پدرت از دنیا نرفته باشد حقی در این اموال برایت ثابت نیست و اگر طبق آنچه ادعا میکنی از دنیا رفته است به من دستور نفرموده که این اموال را به تو بدهم و اماکنیزان را آزاد کردم و به همسری خویش در آوردم.(بحارج ۴۹ و عیون اخبار الرضا.)
شیخ صدوق - رضوان الله علیه - در ذیل این روایات اشاره به این نکته فرموده که علت جمع شدن اموال نزد و کلای امام از جهت این بود چون امام در زندان بود و دشمنان امام فراوان بودند و وسیله ای از برای پخش اموال به سوی مستحقین آن نبود و به عنوان هدیه به وکلای امام داده شد که به امام علیه السلام بعدها بدهند.
روایات و قضایا در این زمینه فراوان است که مجال نقل بیش از این آشکار و دلائل روشن امام علیه السلام، عده زیادی از آنان برگشتند و رجوع به امامت آن بزرگوار نمودند مانند عبدالرحمن بن الحجاج و رفاعة بن موسی و یونس بن یعقوب و جمیل بن دراج و حماد بن عیسی و غیر ایشان که در شرح اصحاب امام علیه السلام به حالات بعضی از آنان اشاره خواهیم کرد.
همان طوری که در پیش از این مذکور شد در امامت امام هشتم کسی تردید و شک نداشت مگر بعضی از وکلای پدر بزرگوارش، که طبق مدارک معتبر استنکاف آنها از جهت حطام دنیوی و ثروت هنگفتی که در دست آنها بود میباشد. آنان امام خود را شناختند و چون در همان حال توقف نموده بودند آنها را «واقفیه» گفتند عده ای از مردم به آنها گرویدند و در میان آنان محدثین و اهل فضلی مانند بنی فضال بودند که از ایشان اخبار زیادی در دست است و کتب بنی فضال در زمان پیشوایان بعد از امام هفتم مشهور و معروف بوده است. لذا از امام علیه السلام سئوال میشود با روایات منقوله از طریق بنی فضال چه کنیم؟ امام علیه السلام میفرمود: آنچه را روایت کرده اند قبول کنید چه آنکه آنان در نقل راستگو هستند و اما هرجا رأی داده و اظهار عقیده نموده اند نپذیرید، چون اساس این مسلک بی اساس و بدون ریشه بود به زودی این مذهب نابود گردید و اصحاب و بزرگانشان پی به حقیقت امر بردند و برگشتند مگر چند تنی که یا جهل و شدت نادانی آنها را بر انکار واداشت و یا به جهت تعصب و بی دینی آنان فریب حطام دنیا را خوردند و بدون عقیده به امام زمان از دنیا رفتند با اینکه در وصیتنامه امام علیه السلام تصریح به امامت علی بن موسی الرضا شده بود و چنانکه گذشت فرموده بود که همه لازم است از علی الرضا علیه السلام اطاعت کنند و کارهای او را تصدیق کنند و برخی از برادران امام علیه السلام که به مخالفت برخاستند امام علیه السلام توجهی به آنها نداشت و علناً حضرت رضا علیه السلام شروع به نشر حقایق و احکام دین نمود و خود را امام مفترض الطاعة معرفی فرمود، عده ای که امام را به تقیه از هارون میخواستند و ادار کنند حرفشان مسموع نبود در جوابشان می فرمود: اگر هارون از سر من موئی کم کند گواهی دهید که من امام نیستم. لذا در چهار سالی که امام علیه السلام در حکومت و سلطنت هارون الرشيد دوران زندگی بعد از پدر را در مدینه میگذرانید می توان گفت :
بهترین اعصار اسلامی از نظر نشر حقایق و معارف بوده است بطور آزاد امام علیه السلام معارف اسلامی را منتشر مینمود و از هیچ قدرت و نیروئی اندیشه نداشت تا آنجا که مذهب حق را در خلق قرآن و اینکه قرآن حادث است و قدیم نیست، افشاء نمود.
گفتگوی امام علیه السلام با طرفداران سرسخت این عقیده در تاریخ ثبت شده است، افرادی که قسم یاد میکردند قرآن قدیم است حتی جلد و غلاف آن و این نهضتی بود که به وسیله امام علیه السلام طرفداران این عقیده کوبیده شدند تا آنجا که خلفای عباسی از هارون الرشيد و بعد از او سر سختانه با این عقیده سخیف و پوشالی مبارزه می نمودند.
در اینجا به قسمت دوم زندگی امام علیه السلام یعنی زندگی سیاسی امام می پردازیم با توجه به اینکه . چه بسیار مطالبی که ناگفته مانده و یا از قلم افتاد و امکان آوردن تفصیلهای زاید برای برخی از خوانندگان گرام گران ولی چاره ای جز این نبود دست روزگار ما را عاشق و واله تحقیقات قرار داده و انسان را پویا و جویا پرورانده است قضاوت در قضایای تاریخی و روشن ساختن اوضاع واقعی از مشکلترین رشته های علوم است و می توان گفت : کاری خطیر و بس دشوار است بدین جهت زندگی سیاسی امام می تواند برای ما اهمیت خاصی داشته باشد زیرا آشنائی با ابعاد سیاسی زندگی امام برای امروز ما بسیار مفید و سازنده است تا خط و مشی حضرت را فراگیریم و عمل نمائیم.