(بخش سوم )
« عبد الله مأمون »
1- نام و نسبت:
نام این خلیفه عباسی - عبد الله بن هارون الرشيد ابن مهدی بن ابی جعفر منصور بن محمد بن علی بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب عموی حضرت رسول ( ص ) بود . و بعد از آنکه ولیعهد شد از طرف پدر خود به مأمون لقب یافت .
۲- تاریخ تولد :
مأمون در ۱۵ ربیع الاول ۱۷۰ هجری در بغداد پا به عرصه وجود گذارد .
اتفاقاً در همان روزی که به دنیا آمد عمویش هادی از این جهان رخت بربست و خلافت به هارون الرشید رسید. از این رو بود که هارون قدم نوزاد تازه خود را مبارک و فرخنده می دانست .
3- تربیت :
هارون الرشيد كفالت مأمون را به جعفر بن یحی وزیر خود و نگاهداری فرزند دیگرش را به فضل بن یحی واگذار کرد و استادانی معروف برای آموزش و پرورش آنها اختیار کرد.
مأمون بسیار فطن و هوشیار بود و از لحاظ درک مطالب و سرعت انتقال بکلی قابل مقایسه با برادر خود امین نبود. او همیشه اوقاتش صرف تحصیل و کسب فضائل و کمالات میشد و حال آنکه امین غالب ساعات خود را به بازی و به بطالت میگذراند .
٤- ولایت عهدی :
هارون الرشید در سال ۱۷۵ هجری ولایت عهدی را به امین واگذار نمود و به سال ۱۸۳ هجری مقرر داشت که مأمون بعد از امین متعهد امر خلافت باشد و در این باره از مردم بیعت گرفت . آنگاه هر یک از آنها به دستور او پیمان نامه ای نوشتند و در کعبه آویخته شد .
5- مجالس علمی :
مأمون غالباً وقت خود را با علماء و دانشمندان میگذراند و نظر به شوق و علاقه ای که به فرا گرفتن موضوعات علمی داشت بیشتر در دوره خلافت خود مجالس علمی تشکیل میداد تا از بحث و مناظره دانشمندان چیزی بر معلوماتش اضافه شود .
مهمترین این مجالس در مرو در حضور حضرت رضا علیه السلام بوده .
مورخین عقیده مندند مأمون مقام علمیش از سایر خلفاء عباسی بالاتر بوده است وقتی که در عصر مأمون دانش و فرهنگ بسط یافت و حکمت و فلسفه رونقی به خود گرفت وی دستور داد تا دانشمندان کتابهای علمی و فلسفی یونانی و هندی و فارسی را به عربی ترجمه نمایند تا بدین وسیله معارف اسلامی ارتقاء یابد.
٦- در گذشت هارون :
به طوری که در پیش یادآور شد در حدود سال ۱۹۰ هجری رافع بن لیث با طرفداران خود در قلمرو خراسان پرچم نافرمانی را برافراشته والی طوس و جمعی را به قتل رسانیده دست به غارت و چپاول زد .
چون فتنه و آشوبی که برپا ساخته بود پیوسته دامن میگرفت هارون ناگزیر شد شخصاً برای دفع مزاحمت او به طوس آید لذا در سال ۱۹۳ هجری با سپاهی جرار به طرف خراسان عزیمت نمود و مأمون را که خطه خراسان به نام او بود با خود برد. در بین راه دچار بیماری شد که روز به روز تشدید می یافت. مرض او همینطور ادامه داشت تا به طوس وارد گشت و خود به واسطه بیماری در آنجا ماند و مأمون را به مرو فرستاد .
بر اثر بیماری و نگرانی و اضطرابی که از گفته ی منجمین مبنی بر مردنش در طوس داشت در همان جا به سال ۱۹۳ هجری زندگی را وداع کرد و در سناباد » در خانه حمید بن قحطبه مدفون گردید . چون مأمون از فوت پدر اطلاع یافت به دار الاماره مرو رفته حاضرین را از درگذشت پدر خود آگاه ساخت.
۷- خلافت مأمون :
پس از وفات هارون امین در بغداد عهده دار خلافت مسلمین شد و برای اینکه مبادا مأمون که در ناحیه خراسان حکومت میکرد داعیه خلافت در سر بپروراند و عرصه را بر او تنگ کند . بر خلاف قرارداد و وصیت پدرش مأمون را از ولایت عهدی عقب انداخت و بنا به پیشنهاد و اصرار وزیر خود فضل بن ربیع نامه ای برای مأمون در مرو فرستاده او را احضار کرده .
وقتی که نامه به مأمون رسید و از مفادش اطلاع یافت در این باب با فضل بن سهل مذاکره و شور نمود . او صلاح مأمون را در نرفتن به بغداد و باقی ماندن در مرو دانست آنگاه مأمون پاسخ نامه امین را داده و در خصوص آمدنش به بغداد معذرت خواست .
هنگامی که امین از نیامدن مأمون به بغداد مطلع شد دلتنگ و ناراحت گردید . از طرف دیگر رقابت سیاسی که بین دو وزیر با تدبیر و سیاستمدار امین و مأمون یعنی فضل بن ربیع و فضل بن سهل بود تدريجاً زمینه نقار و کدورت امین و مأمون را بیشتر کرد تا بالاخره در نتیجه اقدامات و ابتکارات این دو وزیر روابط امین و مأمون تیره شد و کار آنها به اختلاف و ضدیت کشید .
پس از مکاتبات و رد و بدلها و کشمکشهای مفصل بین امین و مأمون جنگ آغاز گشت و بعد از خونریزی های فراوان امین کشته شد و جنگ به نفع مأمون پایان پذیرفت . مأمون به سال ۱۹۸ هجری در امر خلافت کاملاً استقلال یافت و علاوه بر حکومت خراسان و افغانستان و ماوراء النهر و طبرستان و کرمان و فارس و عراق عجم و هندوستان حکومت و خلافت و نواحی و نقاط دیگر مانند مدینه و عراق عرب و سایر قلمرو بنی عباس را در قبضه اقتدار خود در آورد.
در این موقع مأمون در صدد برآمد که در موضوع اداره کشور پهناور خود و تصفیه امور آن و اسکان شورشیان عراق و حجاز و یمن که علویین و دیگران بر علیه خلافتش ایجاد کرده بودند روش و سیاست جدیدی در پیش گیرد. روی این مبنی با وزیر زیرک و با فراست خود فضل بن سهل بنای بحث و مشورت نهاد .