مشکل خلق قرآن
از جمله حوادث مهم در زمان امام رضا علیه السلام مسئله خلق قرآن بود زیرا علما درباره آن اختلاف شدیدی پیدا کردند و عده ای از آنها رنج زیادی را متحمل شدند همراه با کینه دولت و خشم توده مردم این فکر در اواخر دولت اموى نشأت گرفت و اول کسی که این فکر را به وجود آورد جعد بن درهم معلم مروان بن محمد آخرین خلیفه بنی امیه بود و او نخستین کسی بود که درباره آن صحبت کرد. او فصولی را نوشت و آن را شرح کرد و در دمشق منتشر ساخت به هر حال سلطنت او را خواست از آنجا فرار کرد، سپس در كوفه منزل گزید و به جهم بن صفوان که طایفه جهمیه منسوب به اوست تعلیم داد. ( ۱. سرح العيون، ص ۱۵۹)
ابن اثیر میگوید: هشام بن عبدالملک جعد را گرفت و او را تحت الحفظ برای خالد قسری امیر عراق فرستاد و دستور به کشتن او داد. خالد او را حبس کرد و نکشت خبر به هشام رسید نامه ای به خالد نوشت و او را ملامت کرد و دستور به قتل جعد داد از این رو خالد دستور داد جعد را با غل و زنجیر از زندان بیرون آوردند بعد از اینکه نماز عید اضحی را انجام داد. در پایان خطبه گفت: بروید قربانی کنید خدا از شما قبول کند زیرا امروز من می خواهم جعد را قربانی کنم که میگوید خدا با موسی سخن نگفت و خدا ابراهیم را به عنوان خلیل خود انتخاب نکرد خدا پاک و منزه است از آنچه جعد می گوید. سپس از منبر پایین آمد و او را کشت. (۲. عصر المأمون، ج ۱، ص ۳۹۵.)
و این فکر بعد از کشته شدن جعد تا زمان هارون الرشید مخفی ماند. وقتی معتزله ظاهر شدند آنها اظهار کردند که قرآن مخلوق است. بشر المریسی مهم ترین اشخاص در دعوت مردم به این عقیده بود او کتابهای زیادی در این باره نوشت وقتی این خبر به هارون رسید گفت به خدا اگر خدا مرا بر او چیره کند طوری او را بکشم که احدی را آن طور نکشته باشم. چون بشر از قصد هارون اطلاع یافت خود را بکلی از حکومت هارون مخفی کرد. (۳. النجوم الزاهرة، ج ۱، ص ۱۴۷)
وقتی مأمون به حکومت رسید گفت که قرآن مخلوق است و مردم را مجبور کرد که این عقیده را باور کنند و هر کس مخالفت میکرد با شکنجه و عذاب او مواجه میشد. در نتیجه این حرکت فعال شد و این عقیده گسترش یافت. این موضوع مهمترین حادثه ای است که در زمان امام رضا علیه السلام اتفاق افتاد و فلاسفه از معتزله و دیگران آن را بسط داده و جوانب آن را توضیح دادند. شایان ذکر است که این ارتباط محکمی با علم روان شناسی دارد و از فروع آن است و اگر ترس از اطاله کلام نمی بود، به تفصیل درباره آن صحبت می کردیم. (۱. حياة الامام موسى بن جعفر، ج ۲، ص ۲۱۳)
دروغ بستن بر ائمه
جعل احادیث و دروغ بستن بر امامان علیهم السلام در عصر امام رضا علیه السلام و اعصار دیگر شایع بود. بعضی از مردم احادیثی را جعل می کردند و به امامان نسبت می دادند برای کاهش مقام و تنزل اهمیت آنها از جمله جعل حدیثی است از ابوالصلت هروی که از امام رضا علیه السلام پرسید: یابن رسول الله این چیست که مردم از شما حکایت میکنند؟ امام بسرعت پرسید: چه میگویند؟ گفت: میگویند شما ادعا میکنید که مردم بندگان شمایند؟ امام علیه السلام انکار کرد و از آن تبری جست و گفت خدا پدید آورنده آسمانها و زمین و دانای غیب و شهادت است تو شاهدی که من هرگز چنین سخنی نگفته ام و نشنیدم هیچ یک از پدرانم آن را گفته باشند، و تو میدانی به ما چه ظلمی از این امت شده است و این هم یکی از آنهاست.
سپس به سوی ابو الصلت متوجه شد و فرمود ای عبدالسلام، اگر همه مردم بندگان ما باشند طبق آنچه که میگویند پس ما آنها را از چه کسی خریده ایم؟ ای ابو الصلت آیا تو منکر آن چیزی هستی که خدای عزوجل برای ما از ولایت به مردم واجب کرده است همان گونه که غیر تو انکار کردند؟
علامه سید هاشم معروف الحسنى - رحمه الله - بر این روایت شرحی نوشته و گفته است امام از سؤال کننده انتقاد کرد برای آن اتهامی که دشمنانشان خواستند آنها را رسوا کنند. او آن را از جمله ظلمهایی شمرد که جامعه نسبت به آنها انجام داد، زیرا نسبت دادن چنین سخنی به آنها یعنی اینکه آنها حریم اسلام و نص قرآن را شکسته اند با اینکه فرقی بین اشخاص نیست مگر به تقوا. ( سيرة الأئمة الاثني عشر، ج ۲، ص ۲۵۹ )
و با این مطلب بحث ما راجع به عصر امام رضا علیه السلام به پایان می رسد و ما بحث مفصلی درباره این دوره در کتابمان حياة امام موسى بن جعفر علیه السلام ذکر کرده ایم و دیگر آن را تکرار نمی کنیم.