تظاهر به تشیع
مأمون با درایت نیروی علویان و پایگاه اجتماعی آنان را دریافته بود و تجربه تاریخی عباسیان هم بر این مطلب صحه می گذاشت لذا وی کوشید هر چه بیشتر خود را به آنان نزدیک نماید. البته همانطور که گفتیم) پیش از این نیات پنهان عباسیان در دعوت به سمت فردی از خاندان پیامبر آشکار شده بود و به اقدام عملی نیاز بود که از واقعی بودن نیت عباسیان در تمایل به علویان حکایت نماید. یکی از اقدامات زیرکانه مأمون اظهار تمایل به شیعیان بود. در شرایطی که شورش ابوالسرایا به طور وسیعی با شعار الرضا من آل محمد ﷺ گسترش یافته بود مأمون امام را مجبور کرد که از مدینه به سوی خراسان رهسپار ۱ این کلام امام را از آن جهت به طور کامل نقل کردیم که این باور در میان عامه و حتی برخی محبان اهل بیت وجود داشت و شود و پس از اینکه ایشان را مجبور به قبول ولایت عهدی کرد دستور داد همه نهادهای خلافت فضایل امام علی السلام و سایر اهل بیت را منتشر کنند سکه به نام امام ضرب شود با این کار انقلابیون گمان کردند او علوی و محب اهل بیت است پس نیازی به ادامه شورش نیست قرشی، ۱۳۸۲: ۲٫ ۳۸۰). مأمون در تظاهر به تشیع نهایت دقت را به کار برد و همین مسئله سبب شده بسیاری از صاحبنظران در عصر حاضر گمان کنند وی واقعا شیعه بوده است. به عنوان مثال در برخی نظرات که در مورد موجبات بیعت مأمون با امام رضا ام آمده شیعه بودن مأمون شیعه بودن فضل، شیعه بودن سپاهیان مأمون به عنوان یک مولفه اساسی ذکر شده است. در ادامه به طور اجمالی برخی اقدامات مأمون که در جهت تظاهر به تشیع و جلب نظر و حمایت علویان صورت گرفته ذکر میشود.
مأمون ماجرایی را ذکر میکند و در آن مدعی است که هارون الرشید تشیع را به وی آموخته است.
مأمون فدک را به علویان بازگرداند علامه حلی (۱۹۸۲ (۳۵۷) و دعبل در این باره سرود
اصبح وجه الزمان قد ضحكا برد مأمون هاشم فدکا»
حضرت علی ام را ستود و به تمام مناطق نوشت حضرت علی السلام بهترین خلق خدا بعد از رسول الله است.
- دستور داد معاویه را لعنت کنند و بی فضیلتی او را اعلام کنند سیوطی، بی تا ۲۲۸) و (مقدسی (۹۷۳٫۲ :۱۳۷۴
برگزاری جلسات مناظره ای که مأمون از حقانیت و برتری حضرت علی السلام بر خلفا دفاع می کرد شیخ صدوق، ۲۰۰٫۲:۱۳۷۸-۱۸۴)
در عدم اعتقاد مأمون به تشیع و یا علاقه قلبی وی به فرزندان پیامبر تردیدی وجود ندارد و دلایلی که بر رد این ادعا وجود دارد بسیار واضح و روشن است نخستین نکته ای که در ابتدا به ذهن متبادر می شود، در نظر گرفتن پیشینه مأمون و خاندان عباسی است. دشمنی آشکار و ستم عباسیان بر
۱ پس از قبول ولایت عهدی توسط امام رضا ع دیگر قیام جدی علیه مأمون از سوی علویان صورت نگرفت. ۲. در مورد رد شیعه بودن فضل و نظرات موجود در این باره به این منبع مراجعه کنید : ( فضل الله ، ۱۳۹۰: ۱۲۸ و ۱۳۴-۱۳۰) برای آگاهی از این نظریات و نقد آن به این منبع مراجعه کنید: مرتضی عاملی ، ۲۶۲:۱۳۶۵-۲۴۴).
«مامون گوید من دلیر ترین فرزندان پدرم بودم چون ابو الحسن موسی بن جعفر بیرون رفت گفتم یا امیر المؤمنین دیدم با این مرد برخوردی کردی که با هیچ کدام از اولاد مهاجر و انصار و بنی هاشم نکردی این مرد کیست؟ گفت ای پسرم این وارث علم انبیاء است این موسی بن جعفر بن محمد است و اگر علم درست خواهی نزد او است، مأمون گوید از اینجا دوستی آنها در دلم بر جا شد.» برای آگاهی بیشتر از این ماجرا به این منبع مراجعه کنید: (طبرسی، ۳۹۲٫۲:۱۴۰۳) و (شیخ صدوق، ۱۴۰۰: ۳۷۶). وقتی مامون فدک را برگرداند صورت زمانه لبخند زد. برای آگاهی از جزییات این مناظرات به این منبع مراجعه کنید (سید بن طاووس، ۳۵٫۱:۱۴۰۰ به بعد). . با وجود روشن بودن عدم تقيد مأمون به مذهب تشیع، در عین حال زیرکی وی تا آنجایی بوده که در عصر حاضر هم برخی اندیشمندان شیعه وی را شیعه می دانند. به عنوان نمونه به این منابع بنگرید: ( فضل الله، ۹۸:۱۳۹۰). عامه مردم و علویان به حدی بود که آمده یا لیت جور بني مروان عادلنا ای کاش جور بنی مروان بر ما همچنان ادامه می یافت و ای کاش عدل بنی عباس به دوزخ می رفت باید در نظر داشته باشیم که تمام اقدامات مأمون بر اساس مصالح سیاسی صورت می گرفت و اگر سیاست حکم میکرد عقیده ای خلاف شیعه ابراز نماید بدون تردید چنین می کرد. این ادعا بر اساس فرضیات و حدسیات صرف نمیباشد بلکه اظهارات و اقدامات مأمون بر همین مطلب دلالت دارد. به عنوان نمونه از مأمون نقل شده آنها گمان کردند نمی شود علی را تفضیل داد مگر با بی فضیلت کردن حکام سلفش به خدا پناه می برم از عیب گرفتن از هر کسی حتی از حجاج بن یوسف چه رسد به گذشتگانی که بهتر از او بودند.» (عصر المأمون، ۳۶۹٫۱). در واقع مطلب یاد شده صوری و سیاسی بودن بی فضیلت کردن معاویه و حکام قبل از او را نشان می دهد. البته اقدامات مأمون پس از به شهادت رساندن امام رضا نیز بر این مطلب صحه می گذارد. مأمون پس از به شهادت رساندن امام رضا ام دستور داد علویان را با سم از بین ببرند و به والی مصر دستور داد منابری که در آن برای ولایت عهدی امام رضا صحبت شده را بشویند و این از عمق کینه وی نسبت به امام حکایت دارد فرشی (۱۳۸۲: ۴۲۸٫۲) حتی در نامه ای که مأمون پس از شهادت رساندن امام السلام به عبدالله برادر امام رضا میفرستد و ولایت عهدی را به او پیشنهاد می دهد عبدالله با صراحت این دشمنی ها را بر می شمرد. بگذار من انتقامم را از تو و پدرانت بگیرم که خون ما را حلال دانستید و حق ما را گرفتید و آشکارا آن را اظهار کردید چیزی که ما احتیاط میکردیم و تو از آنها زیرک تر بودی در حیله گری نسبت به ما و آنچه که برای خشنودی ما نشان دادی و پنهان کردی عذابی را که ما از تو دریافت کردیم تو ما را یکی پس از دیگری فریب دادی... تو مضرترین دشمن اسلام هستی