سیره امام رضا  ( صص 243-241 ) شماره‌ی 6407

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تعامل مامون با امام (عليه السلام) > درخواست مامون از امام برای خواندن نماز عيد فطر

خلاصه

در یکی از آنها ماجرا چنین رخ داد مأمون از حضرت درخواست کرد که با مردم نماز عید بگذارد تا با ایراد سخنرانی وی آرامشی به قلبشان فرو آید و با پی بردن به فضایل امام اطمینان عمیقی نسبت به حکومت بیابند.

متن

 نماز عید

امام به مناسبت برگزاری دو نماز عید موضعی اتخاد کرد که جالب توجه است. در یکی از آنها ماجرا چنین رخ داد مأمون از حضرت درخواست کرد که با مردم نماز عید بگذارد تا با ایراد سخنرانی وی آرامشی به قلبشان فرو آید و با پی بردن به فضایل امام اطمینان عمیقی نسبت به حکومت بیابند. امام - علیه السلام - به مجرد دریافت این پیام شخصی را نزد مأمون روانه ساخت تا به او بگوید مگر یکی از شروط ما آن نبود که من دخالتی در امر حکومت نداشته باشم. بنابراین مرا از نماز معاف بدار مأمون پاسخ داد که من میخواهم تا در دل مردم و لشگریان امر ولیعهدی رسوخ یابد تا احساس اطمینان کرده بدانند خدا چگونه تو را بدان برتری بخشیده است. امام رضا - علیه السلام - دوباره از مأمون خواست تا او را از آن نماز معاف بدارد و در صورت اصرار شرط کرد که من به نماز آن چنان خواهم رفت که رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم - و امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - با مردم به نماز میرفت مأمون پاسخ داد که هر گونه میخواهی برو از سوی دیگر مأمون به فرماندهان و همه مردم دستور داد که قبل از طلوع آفتاب بر در منزل امام اجتماع کنند از این رو تمام کوچه ها و خیابانها مملو از جمعیت شد. از خرد و کلان از کودک و پیر مرد و زن و مرد همه با اشتیاق گرد آمدند و همه فرماندهان نیز سوار بر مرکبهای خویش در اطراف خانه امام به انتظار طلوع آفتاب ایستادند. همین که آفتاب سر زد امام - علیه السلام - از جا برخاست خود را شست و شو داد و عمامه ای سفید بر سر نهاد آن گاه با معطر ساختن خویش با گامهایی استوار به راه افتاد امام از کارکنان منزل خویش نیز خواسته بود که همه همین گونه به راه بیفتند. همه در حالی که امام را حلقه وار در بر گرفته بودند از منزل خارج شدند. امام سر به آسمان برداشت و با صدایی چنان نافذ چهار بار تکبیر گفت که گویی هوا و دیوارها تکبیرش را پاسخ میگفتند. دم در فرماندهان ارتش و مردم منتظر ایستاده و خود را به بهترین وجهی آراسته بودند. امام با اطرافیانش پابرهنه از منزل خارج شد لحظه ای دم در توقف کرد و این کلمه ها را بر زبان جاری ساخت الله اکبر الله اکبر علی ما هدانا الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام، والحمد لله على ما أولينا.» امام اینها را با صدای بلند میخواند و مردم نیز هم صدا با او تکبیر می گفتند شهر مرو یکپارچه تکبیر شده بود و مردم تحت تأثیر آن شرایط به گریه افتاده شهر را زیر پای خود به لرزه انداخته بودند. چون فرماندهان ارتش و نظامیان با آن صحنه مواجه شدند همه بی اختیار از مرکبها به زیر آمده کفشهای خویش را هم از پایشان در آوردند. امام به سوی مصلی نماز حرکت کرد ولی هر ده قدمی که به پیش می رفت می ایستاد و چهار بار تکبیر میگفت گویی که در و دیوار شهر و

آسمان همه پاسخش میگفتند. گزارش این صحنه های مهیج به گوش مأمون میرسید و وزیرش فضل بن سهل به او پند میداد که اگر امام به همین شیوه راه خود را تا جایگاه نماز ادامه دهد مردم چنان شیفته اش خواهند شد که دیگر ما تأمین جانی نخواهیم داشت بنابراین بهتر است او را از نیمه راه برگردانیم. مأمون نیز همین گونه با امام رفتار کرد یعنی او را از رسیدن به جایگاه نماز بازداشت و پیش نماز همیشگی را مأمور گذاردن نماز عید کرد. در آن روز وضع مردم بسیار آشفته شد و صفوفشان در نماز دیگر به نظم نپیوست. در اینجا ذکر دو نکته لازم است.

۱ - تأثیر عاطفی ماجرا و پایگاه مردمی امام اکنون که دوازده قرن از آن ماجرا میگذرد هنوز که این داستان را میخوانیم چنان دچار احساسات میشویم که گاهی وصف ناپذیر است. حال ببینید آنان که در آن روز خود شاهد ماجرا بودند چگونه تحت تأثیر قرار گرفتند. دیگر نیاز به ذکر این نکته نیست که ماجرای نماز عید درست مانند ماجرای نیشابور حاکی از گسترش موقعیت امام در دلهای مردم بود.

۲- چرا مأمون خود را به مخاطره افکند؟

اگر هدف مأمون از آن اصراری که نسبت به رفتن امام به نماز میروزید این بود که میخواست اهل خراسان و نظامیان را فریب دهد و اطمینان آنان را نسبت به حکومت خود جلب کند بدیهی است که بازگرداندن امام از نماز پس از پدید آمدن آن شرایط هیجان انگیز و آن جمعیت سیل آسا برای مأمون مخاطراتی در برداشت چه این که معنایش به خشم آوردن هزاران هزار مردمی بود که در اوج هیجان و احساسات قرار گرفته بودند. بنابراین اگر مأمون از مجرد نماز گزاردن امام - علیه السلام - بیم داشت پس به چه دلیل آن همه اصرار کرده بود که نماز عید را حتماً او برگزار کند؟ و اگر نمیترسید پس چرا از طوفان احساساتی که در میان مردم برانگیخت وحشتزده شد؟ در ظاهر دلیل وحشت مأمون چیزی بالاتر از همه اینها بود. او ناگهان متوجه شد که نکند وقتی امام بر منبر رود با توجه به آن آمادگی که در نهاد و احساس مردم ایجاد کرده بود خطبه ای بخواند که مانند جریان نیشابور اعتقاد به خویشتن را از شروط یکتا پرستی معرفی کند. در آن روز امام درست در زی رسول خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم - و امیرالمؤمنین حضرت علی - علیه السلام - در برابر مردم ظاهر شده و به گونه ای مردم را تحت تأثیر قرار داده بود که به قول فضل بن سهل جان مأمون و اطرافیانش را سخت به خطر می انداخت آنان می ترسیدند که امام - عليه السلام - در آن روز مرو را که پایتخت عباسیان بود به مرکز ضد عباسی تبدیل کند. بنابراین مأمون ترجیح داد که امام را از نماز بازگرداند و تمام مخاطره های این کار را نیز بپذیرد چه هر چه بود زیانش به مراتب  برایش کمتر بود.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه