سیره امام رضا  ( صص 231-227 ) شماره‌ی 6404

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > شکست مامون در رويارويی امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

امام - علیه السلام - چون به مرو رسید ماهها بگذشت و او همچنان از موضع منفی با مأمون سخن میگفت نه پیشنهاد خلافت و نه پیشنهاد ولیعهدی هیچ کدام را نمی پذیرفت تا آن که مأمون با تهدیدهای مکرری به قصد جانش برخاست امام با این گونه موضع گیری زمینه را طوری چید که مأمون را رویاروی حقیقت قرار دهد امام :گفت میخواهم کاری کنم که مردم نگویند علی بن موسی به دنیا چسبیده بلکه این دنیاست که از پی او روان شده است. با این شگرد به مأمون فهماند که نیرنگش چندان موفقیت آمیز نبوده در آینده نیز باید دست از توطئه و نقشه ریزی بردارد. در نتیجه از مأمون سلب اطمینان کرد و او را در هر عملی که می خواست انجام دهد به تزلزل در انداخت

متن

افشاگری از ولایت عهدی تا شهادت

 امام - علیه السلام - چون به مرو رسید ماهها بگذشت و او همچنان از موضع منفی با مأمون سخن میگفت نه پیشنهاد خلافت و نه پیشنهاد ولیعهدی هیچ کدام را نمی پذیرفت تا آن که مأمون با تهدیدهای مکرری به قصد جانش برخاست امام با این گونه موضع گیری زمینه را طوری چید که مأمون را رویاروی حقیقت قرار دهد امام :گفت میخواهم کاری کنم که مردم نگویند علی بن موسی به دنیا چسبیده بلکه این دنیاست که از پی او روان شده است. با این شگرد به مأمون فهماند که نیرنگش چندان موفقیت آمیز نبوده در آینده نیز باید دست از توطئه و نقشه ریزی بردارد. در نتیجه از مأمون سلب اطمینان کرد و او را در هر عملی که می خواست انجام دهد به تزلزل در انداخت. علاوه بر این در دل مردم نیز علیه مأمون و کارهایش شک و بی اطمینانی بر انگیخت. امام رضا - علیه السلام به اینها نیز بسنده نکرد بلکه در هر فرصتی تأکید میکرد که مأمون او را به اجبار و با تهدید به قتل به ولیعهدی رسانده است. افزون بر این مردم را گاه گاه از این موضوع نیز آگاهی میداد که مأمون به زودی دست به نیرنگ زده پیمان خود را خواهد شکست. امام به صراحت میگفت که به دست کسی جز مأمون کشته نخواهد شد و کسی جز مأمون او را مسموم نخواهد کرد. این موضوع را حتی در پیش روی  مأمون هم گفته بود. امام تنها به گفتار بسنده نمی کرد بلکه رفتارش در طول مدت ولیعهدی همه از عدم رضایت وی و مجبور بودنش حکایت میکرد. بدیهی است که اینها همه عکس نتیجه ای را که مأمون از ولیعهدی وی انتظار می کشید به بار می آورد. - امام - علیه السلام - از کوچکترین فرصتی که به دست می آورد سود جسته این معنا را به دیگران یادآوری میکرد که مأمون در اعطای سمت ولیعهدی کار مهمی نکرده جز آن که در راه برگرداندن حق مسلم امام گام برداشته است بنابراین امام به مردم قانونی نبودن خلافت مأمون را پیوسته خاطر نشان می ساخت. نخست در شیوه اخذ بیعت میبینیم که امام جهل مأمون را نسبت به شیوه رسول خدا که مدعی جانشینی اش بود بر ملا ساخت. مردم برای بیعت با امام آمده بودند که امام دست خود را به گونه ای نگاه داشت که پشت دست در برابر صورتش و روی دست رو به مردم قرار میگرفت. مأمون به وی گفت چرا دستت را برای بیعت پیش نمی آوری امام فرمود: تو نمیدانی که رسول خدا به همین شیوه از مردم بیعت میگرفت اما اشعار این مطلب که خلافت حق مسلم امام رضا - علیه السلام - است نه مأمون این موضع را از نظر هر کسی که کوچکترین آشنایی با زندگی امام داشته و وقایعی نظیر نیشابور و غیره را شناخته باشد، بسیار روشن است. امام خود در نیشابور  مامت خویش را شرط کلمه توحید و راه ورود به در محکم الهی معرفی کرده بود وی همچنین امامان

معصوم علیهم السلام - را در بسیاری از موارد از جمله در رساله ای که برای مأمون نوشته بود، شماره کرده و خود نیز در شمار آنان بود. به این نکته در ظهر نویس سند ولیعهدی نیز اشاره فرموده است. از نکته های شایان توجه آن که در مجلس بیعت امام به جای ایراد سخنرانی طولانی عبارات کوتاه زیر را بر زبان جاری می ساخت ما به سبب رسول خدا بر شما حقی داریم و شما نیز به سبب او بر ما حقی دارید یعنی هرگاه شما حق ما را رعایت کردید بر ما نیز واجب میشود که حق شما را منظور بداریم. این جمله ها میان اهل تاریخ و سیره نویسان معروف است و غیر از آن نیز چیزی از امام - علیه السلام - در آن مجلس نقل نکرده اند. امام حتی از این که کوچکترین سپاسگزاری از مأمون کند، خودداری کرد و این خود موضع سرسختانه و قاطعی بود که میخواست ماهیت بیعت را در ذهن مردم خوب جای دهد و در ضمن موقعیت خویش را نسبت به زمامداری در همان مجلس حساس بفهماند.

اعتراف مأمون به اولویت خاندان علی

روزی مأمون در مقام آن برآمد که از امام اعتراف بگیرد به این که علویان و عباسیان در درجه خویشاوندی با هم یکسان اند تا به گمان خویش ثابت کند که خلافتش و خلافت پیشینیانش همه بر حق بوده است. اما می دانید نتیجه این بحث چه شد؟ به جای مأمون این امام بود که موفق گردید از او اعتراف بگیرد که علویان به پیامبر اسلام نزدیکترند و خلافت و رهبری

حق آنان است و عباسیان همه غاصب و تجاوز گرند. داستان از این قرار بود که روزی امام رضا علیه السلام - و مأمون با هم گردش میکردند. مأمون رو به امام کرده گفت: ای ابوالحسن من پیش خود اندیشه ای دارم که سرانجام به درست بودن آن پی برده ام آن این که ما و شما در خویشاوندی با پیغمبر یکسان هستیم و بنابراین اختلاف شیعیان ما همه ناشی از تعصب و سبک اندیشی است. امام فرمود: این سخن تو پاسخی دارد که اگر بخواهی میگویم و گرنه سکوت بر می گزینم مأمون اصرار کرد که نه حتماً نظر خود را بگو ببینم که تو در این درباه چگونه می اندیشی؟ امام از او پرسید: بگو ببینم اگر هم اکنون خداوند پیامبرش محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - را بر ما ظاهر گرداند و او به خواستگاری دختر تو بیاید، آیا موافقت میکنی؟ مأمون پاسخ داد:  سبحان الله چرا موافقت نکنم مگر کسی از رسول خدا روی بر می گرداند! آن گاه بیدرنگ امام افزود: بسیار خوب حالا بگو ببینم آیا رسول خدا می تواند از دختر من هم خواستگاری کند؟ مأمون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بی اختیار چنین اعتراف کرد. آری به خدا سوگند که شما در خویشاوندی به مراتب به او نزدیکترید تا ما. خلاصه آن که امام - علیه السلام - از هر فرصتی سود می جست تا کوششهای مکارانه مأمون را خنثی کند و حقانیت خویش را نسبت به امر خلافت به همه مردم بفهماند مردم باید میدانستند که ولیعهدی تحفه ای نبود که مأمون در واگذاری آن به امام سپاسگزاری طلب کند.

 

 

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کار گرافیکی ، سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی