هنگامی که مردم نیشابور شنیدند که حضرت رضا (ع) به شهر آنها نزدیک میشود گروه بی شماری از شهر بیرون رفتند و از موکب مبارک حضرت رضا استقبال بی نظیری به عمل آوردند.
چون چشم مستقبلین به جمال بی مثال امام افتاد، بعضی از شدت شوق جامه بر تن خویش دریدند و برخی به روی زمین افتادند و در خاک غلتیدند. آنهایی که نزدیکتر بودند دست خود را بر پرده هودجی که حضرت سوار بود می مالیدند و تبرک می جستند.
حضرت رضا در یکی از محلات نیشابور نزول اجلال فرمود و در چشمه گوارایی که در آن محل قرار داشت آب تنی و غسل نمود.
وقتی امام (ع) از چشمه بیرون آمد، مردم به طرف حوضی که کنار چشمه قرار داشت هجوم بردند و از آب آن برای تیمن و تبرک تا توانستند برداشتند.
در ایامی که حضرت رضا در نیشابور اقامت داشت مردی از اهالی خراسان که زبانش از کار افتاده بود در خواب دید که به اتفاق یکی از بستگانش به پیشگاه آن حضرت شرفیاب شده و شخصی که همراهش بود، علت از کار افتادن زبانش را چنین نقل کرد:
سال قبل این مرد که شخص متمولی است در فصل زمستان از خراسان با قافله ای به کرمان می رفت. در میان راه گرفتار دزدان شدند و آنها این شخص را دست و پا بسته در میان برف انداختند و دهانش را پر از برف کردند. براثر این کار زبانش منجمد گردید و از کار افتاد و از آن روز به بعد قادر به تکلم نمی باشد.
وقتی امام حال زار آن مرد را مشاهده کرد، به آن شخصی که همراهش بود چنین فرمود مقداری زیره و آویشن و نمک را با هم مخلوط کرده در هاون بکوب. آنگاه به صورت خمیری درآورده دو سه بار روی زبانش بگذار چیزی نمی گذرد که شفا خواهد یافت.
آن مرد از شدت شوق از خواب برخاست. صبح روز بعد وقتی دانست که حضرت رضا در نیشابور تشریف دارند به اتفاق همان شخص به حضور امام تشرف حاصل کرد و جریان خواب خود را به وسیله شخصی که همراهش بود به عرض رسانید.
حضرت فرمود: همان طور که در خواب دیدی و دستور داده شد، رفتار کن و از همان دارو استفاده نما. يقيناً شفا خواهی یافت.
آن مرد وقتی به منزل مراجعت کرد، بر طبق دستور امام رفتار کرد و چند روز بعد بکلی شفا یافت و زبانش گویا شد.
موکب مبارک امام از نیشابور حرکت کرد و به قریه سرخ که بین نیشابور و مشهد قرار داشت رسیدند. آفتاب از وسط آسمان به جانب مغرب مایل شده بود و یکی از همراهان به عرض رسانید که گویا هنگام نماز ظهر فرا رسیده باشد.
حضرت رضا از هودج به زیر آمد و دستور آوردن آب فرمود. یکی از خدمتکاران معروض داشت با تأسف آب همراه نداریم.
چون حضرت دریافت که آب یافت نمی شود با دست ساختن ساعت در زمان حضرت رضا (ع) مبارک زمین را گود نمود. ناگاه چشمه آب زلالی پدیدار شد و جاری گردید.
حضرت رضا با آن آب وضو ساخت و سایر همراهان نیز پس از گرفتن وضو به نماز ایستادند.
آن چشمه که آب صاف و گوارایی دارد تا امروز در محلی به نام قدمگاه باقی است و مردم از آن استفاده می کنند.
حین مسافرت وقتی به کوه سنگتراشان که در سناباد واقع است رسیدند حضرت رضا علیه السلام برای رفع خستگی بر آن کوه تکیه داد و آرزو کرد که خداوند آن کوه را پربرکت فرماید و لوازمی که از آن سنگها می تراشند، برای سازندگانش پرفایده باشد.
سپس به دستور امام (ع) دیگی از سنگ تراشیدند و غذای حضرت را در آن دیگ پختند.
حضرت رضا بسیار کم غذا میل می فرمود و هر وعده با مقدار مختصری غذا سیر میشد.
از آن روز به بعد مردم به فوائد سنگ آن کوه پی بردند و از آن استفاده های فراوانی کردند و انواع ظروف را ساختند.