زندگانی امام علی ابن موسی الرضا- مناقب الرضا  ( صص148-181 ) شماره‌ی 6362

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > نمونه هايی از مناظره حضرت با عالمان > مناظره با علمای ملت ها و مذاهب

خلاصه

پس علی بن محمد جهم برخاست و عرض کرد : یابن رسول الله آیا شما قائل به عصمت انبیاء هستی؟حضرت فرمود : بلی.گفت : پس چه جواب میدهی در قول خداوند :وَعَصَى آدَمُ رَبَّه فَغَوى نافرمانی ترک اولی کرد آدم پروردگارش را پس بی بهره شد. قول خداوند متعال : «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» و يونس . صاحب ماهی هنگامی که رفت خشمناک بود بر قومش پس گمان کرد که ما قدرت نداریم بر او. و در حق یوسف : «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا» هر آینه قصد کرد زلیخا یوسف را برای... و قصد کرد یوسف... و در قول خداوند : «وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّما فَتَنَّاه» و گمان برد داود که ما آزمودیم او را. و در حق پیغمبر حضرت محمد : «وَتُخفي في نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيه »و پنهان میکنی در نفس خود چیزی را که خداوند ظاهر سازد آن را. حضرت رضا علیه السلام فرمود: وای بر تو ای علی بترس از خدا نسبت نده

متن

مناظره حضرت رضا - علیه السلام با اهل ملتها در مجلس مأمون در عصمت انبیاء

از ابوصلت هروی : مروی است که چون مأمون جمع کرد سخنوران اهل اسلام و ادیان مختلفه از یهودیان و نصرانیان و آتش پرستان و ستاره پرستان و سایر متکلمین سخنگویان را در نزد حضرت علی بن موسى الرضا - عليه السلام - پس احدی برنخاست سخنوری کند مگر آنکه حضرت او را محکوم کرد و حجت او را رد کرد که گویا لقمه سنگی در دهان او است و توان سخن گفتن ندارد. 

پس علی بن محمد جهم برخاست و عرض کرد : یابن رسول الله آیا شما قائل به عصمت انبیاء هستی؟

حضرت فرمود : بلی.

گفت : پس چه جواب میدهی در قول خداوند در سوره طه آیه ۱۲۰ :

« وَعَصَى آدَمُ رَبَّه فَغَوى نافرمانی ترک اولی کرد آدم پروردگارش را پس بی بهره شد. و در سوره انبیاء آیه ۸۷ قول خداوند متعال : «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» و يونس . صاحب ماهی هنگامی که رفت خشمناک بود بر قومش پس گمان کرد که ما قدرت نداریم بر او.

 و در حق یوسف در سوره یوسف آیه ۲۴ : «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا» هر آینه قصد کرد زلیخا یوسف را برای... و قصد کرد یوسف... و در قول خداوند در سوره ص آیه ۲۳ : «وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّما فَتَنَّاه» و گمان برد داود که ما آزمودیم او را. 

و در حق پیغمبر حضرت محمد در سوره احزاب آيه ۳۷ : «وَتُخفي في نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيه »و پنهان میکنی در نفس خود چیزی را که خداوند ظاهر سازد آن را.( میل کردن به زن زید)

 حضرت رضا - علیه السلام - فرمود: وای بر تو ای علی بترس از خدا نسبت نده

(ص148)

بسوی پیغمبران خدا این عملهای شنیعه را و تأویل و تفسیر نکن کتاب خدا (قرآن) را به رأی خود خداوند خود فرموده: در سوره آل عمران آیه ۵ و نمی داند تأویلش را (متشابهات مگر خداوند که آن را نازل فرمود و کسانی که ثابت قدم هستند در دانش( مراد ائمه اطهارند).

عن ابي عبدالله - عليه السلام - قال : «نحن الراسخون في العلم ونحن نعلم تأويله». (۱) (مجمع البحرین، ج ۲، نقل از تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۷)امام صادق - عليه السلام - فرمود : مقصود از ثابت قدمان در دانش مائیم و ما می دانیم تأویل آیات قرآن را.

اما قول خداوند در حق آدم - عليه السلام -: «وَعَصَى آدَمُ رَبَّه فَغَوی» پس براستی خداوند آفرید آدم را و حجت و خلیفه قرار داد در زمین در شهرها و روستاها نیا فرید آدم را از برای بهشت و لغزشی که از آدم سر زد در بهشت بود نه در زمین و عصمت او باید در زمین باشد تا واجبات الهی را به اتمام رساند، پس هنگامی که به زمین فرود آمد و حجت و خلیفه خداوند قرار گرفت معصوم شد به قول خداوند در سوره آل عمران آیه ۳۰: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوْحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى العالَمین». براستی خداوند برگزید آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان.

و اما قول خداوند متعال درباره يونس «وَذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ » (۲)(سورة الانبياء ، آیه ۸۷)لفظ ظَنَّ در آیه شریفه به معنی (اسْتَيْقَنَ) است یعنی یونس یقین پیدا کرد که خداوند روزی او را بر او تنگ نگیرد بنابراین لَنْ نَقْدِرَ معنى أَن لَنْ نُضييق است، آیا نشنیده ای قول خداوند متعال را در سوره والفجر آیه ۱۶ :

«وَأَمَّا إِذا مَا ابْتَلِيهُ فَقَدَرٍ عَلَيْهِ رِزْقَهُ »و اما هنگامی که خداوند او را آزمایش کند، پس تنگ گیرد بر او روزیش را اگر یونس گمان کرده بود که خداوند قدرت بر او ندارد هر آینه کافر می شد.

 و اما قول خداوند درباره یوسف« وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِها» (۳) (سوره ۱۲ ، آیه ۲۴.)پس بدرستی که

(ص149)

زلیخا قصد معصیت کرد و یوسف - علیه السلام - قصد کرد کشتن زلیخا را اگر اجبار کند یوسف را چونکه سخت شده بود اصرار زلیخا بریوسف پس خداوند گردانید از یوسف کشتن زلیخا و عمل زشت را چونکه خداوند فرموده : «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء» همچنین گردانیدیم از یوسف گناه و کار زشت را یعنی کشتن و زنا.

(ص150)

حضرت رضا علیه السلام - فرمود درباره داود - علیه السلام - چه میگویند پیشینیان شما

و اما داود - عليه السلام را چه میگویند پیشینیان شما درباره او ؟ 

على بن محمد الجهم عرض کرد میگویند داود در محراب عبادت نماز می خواند پس شیطان جلوه گر شد به شکل مرغی که زیباترین مرغان بود؟ داود نمازش را قطع کرد و برخاست که آن مرغ را بگیرد پس مرغ در اندرون خانه رفت او دنبال مرغ رفت مرغ پرواز کرد بالای بام خانه داود بالا بام رفت در طلب مرغ پس مرغ خود را انداخت در اندرون خانه اوریا بن (حنان داود بر پشت بام نگاه کرد به اثر مرغ ناگاه دید زن اوریا را که غسل میکرد هنگامی که نظر داود - علیه السلام ـ به آن زن افتاد دلباخته او شد.

پس او را فرستاد در بعضی از جنگها و نوشت بفرمانده خود در آن جنگ که اوریا را جلو تابوت بفرستد پس جلو رفت اوریا و پیروز شد بر مشرکان پس این مطلب بر داود گران آمد؟ دو مرتبه نوشت به او که اوریا را جلو تابوت پیش آهنگ قرار بده؟ او هم فرمان را اجرا نمود پس اور یا کشته شد داود زن او را ازدواج کرد. راوی گوید: چون حضرت رضا این گزارش را شنید دست خود را بر پیشانی مبارک زد و فرمود : «انَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون »(۱)(سوره بقره، آیه ۱۵۱) هر آینه نسبت دادید شما به پیغمبری از پیغمبران خداوند که بی اعتنائی نمود به نمازش هنگامی که در عقب مرغ بیرون رفت؟ پس از آن به عمل زشت و سپس به کشتن نسبت دادید؟

عرض کرد: ای فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله - پس خطای داود چه بود؟

 پس حضرت رضا - عليه السلام - فرمود: وای بر تو بدرستی که داود - علیه السلام .

(ص151)

گمان کرد که خداوند کسی را داناتر از او نیافریده است پس خداوند دو فرشته را فرستاد بالای خانه ای که عبادتگاه او بود رفتند و گفتند ما دو نفر طرف نزاع یکدیگر هستیم بعضی از ما بر بعضی ستم کرده است پس قضاوت کن در بین ما به راستی و درستی و در حکم کردن بر ما تجاوز نکن هدایت کن ما را به راه عدل : 

بدرستی که این مرد برادر من است برای او نود و نه میش است و برای من یک رأس میش است او به من گفته است یک میش را به من بده و تمليك كن به من و بر من در سخن غلبه کرده است؟

حضرت داود عليه السلام . عجله و شتاب کرد و فرمود: برادر تو ستم کرده بر تو، سوره ص آیه ۲۴ «قَالَ» «لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُسْوالِ نَعْجَتِكَ إِلى نعاجه» گفت براستی بر تو ستم کرده بدرخواست میش تو بسوی میشهای خود. 

پس داود از مدعی شاهد نخواست بر دعوا و به مدعی علیه تقاضا نکرد که تو چه می گوئی؟ این است خطای داود که در حکم شتاب کرد نه آنچه شما می گوئید.

نشنیده ای قول خداوند را که به داود میفرماید در همین سوره ص آیه ۲۵ :

« يا داود إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بين النَّاسِ بِالحَقِّ».

ای داود بدرستی که ما قرار دادیم تو را خلیفه و جانشین در زمین پس قضاوت کن میان مردمان به حق و راستی عرض کرد : با بن رسول الله پس قصه داود - علیه السلام - با اوریا چیست؟ 

حضرت رضا علیه السلام : در زمان داود علیه السلام چنین رسم بود که اگر زنی شوهرش فوت کند یا کشته شود هرگز شوهر نمیکرد بعد از شوهر اول و این اول کسی بود که خداوند مباح فرمود از برای او که تزویج کند زیرا که شوهرش کشته شده باشد، حضرت داود - علیه السلام بود پس آن جناب تزویج کرد زن اوریا را بعد از آنکه اوریا کشته شده بود و عده او هم گذشته بود و این مطلب بر مردم گران آمد. (۱)(عيون أخبار الرضا، ج ۱، باب ۱۴ ، ص ۱۵۵ - ۱۵۳.)

(ص152)

پاسخ حضرت رضا - علیه السلام در موضوع ازدواج زینب بنت جحش

و اما حضرت محمد صلى الله عليه وآله که خداوند متعال به او وحی فرمود :

وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَحْشَهُ»(۱)( سوره احزاب، آیه ۳۷)

و تو پنهان داشتی در نفس خود آنچه را خدا ظاهر کننده آن است و ترسیدی از مردم و خداوند سزاوارتر است که از او بترسی چون خداوند متعال معرفی کرده بود نامهای همسران پیغمبر صلی الله علیه وآله را در دنیا و نامهای همسران پیغمبر را در آخرت (بهشت که این زنان مادران مؤمنین هستند؟ و یکی از آنهایی که خداوند نام برده بود برای پیغمبر زینب بنت جحش که در آن زمان همسر زید بن حارثه بود.

 و پیغمبر نام او را در قلب خود پنهان داشت و اظهار نفرمود که منافقین بگویند زنی که در خانه مردی و همسر او است یکی از زنان خود شمرده است و او را از ام المؤمنین دانسته است چون آن جناب از گفتار منافقین ترسید خداوند این آیه را نازل فرمود : «وَتُخْفى في نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تخشه» یعنی می ترسی در قلب خودت از مردم و خداوند سزاوارتر که بترسی از او و خداوند متولی تزویج احدی نشد از بندگان خود مگر تزویج حوا به آدم و تزویج زینب به پیغمبر خدا که فرموده :

«فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنها وَطَراً زَوَّجْنَاكَها و فاطمه به علی - عليهما السلام ...

راوى على بن محمد جهم گریه کرد و عرض کرد : یابن رسول الله من توبه کردم که بعد از این روز در حق پیغمبران سخنی نگویم مگر آنچه تو فرمودی (۲)(عيون اخبار الرضا - عليه السلام . ، ج ۱، باب ۱۴، ص ۱۵۵ - ۱۵۳)

(ص153)

پاسخ منطقی و مستدل حضرت رضا علیه السلام به مأمون در عصمت حضرت آدم - علیه السلام .

صدوق - قدس سره روایت میکند از حمدان بن سلیمان نیشابوری از علی بن محمد الجهم در مجلس دیگر نزد مأمون که در عصمت پیغمبران با حضرت رضا - علیه السلام - مباحثه کرد ، مأمون عرض کرد : یابن رسول الله آیا این قول تو نیست که پیغمبران معصوم هستند؟ حضرت فرمود : بلی قول من است. 

عرض کرد: پس چیست معنی قول خداوند در سوره طه آیه ۱۲۰ : «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهِ فَغَوى»؟

پس حضرت فرمود : بدرستی که خداوند تبارک و تعالی به آدم فرمود : «وَقُلنا یيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزُوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَةَ».(۱ )( سوره بقره، آیه ۳۳.) گفتم ای آدم ساکن شو تو و همسرت در بهشت و بخورید از آن( نعمتها میوه ها )هر جا که خواستید و نزدیک نشوید این درخت را و اشاره کرد به درخت گندم فتكونا من الظالمین» که خواهید از ستمکاران خداوند نفرموده از این درخت نخورید و نه آنچه از جنس این درخت است.

پس آدم و حوا از آن درخت مشارالیه نخوردند و نزدیک آن هم نشدند، و از غیر آن درخت خوردند چون شیطان آنها را وسوسه کرد به آنها گفت :

«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِى لَهُمَا مَا وَرَى عَنْهُمَا مِن سُوَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهْيكُما رَبُّكُما عن هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكونا مِنَ الخَالِدِينَ (٢٠)

وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (٢)( سوره اعراف، آیه ۱۹ و ۲۰.)

پس وسوسه کرد شیطان آدم و حوا را تا ظاهر گرداند عورتهایشان را از آنچه

(ص154)

لباس پوشیده بودند و پنهان بود و گفت باز نداشت پروردگارتان شما را از خوردن این درخت مگر آنکه نخواست دو فرشته شوید یا جاوید ماندن در بهشت را که هرگز مرگ به شما نرسد (۲۰) و سوگند خورد برای رغبت آدم و حوا در خوردن از آن درخت و گفت من از ناصحان و نیک خواهان شما هستم.

 یعنی از روی شفقت میگویم از این درخت بخورید تا نمیرید؟ آدم و حوا چون مشاهده نکرده بودند پیش از این کسی سوگند دروغ خورده باشد به جهت این قسم فریفته شدند (۲۱) «فَدَليَاهُما بِغُرُورٍ» پس فرود آورد شیطان آدم و حوا را به فریب به خوردن از آن درخت پس از آن درخت خوردند به جهت اعتماد به سوگند شیطان به خداوند و این واقعه پیش از پیغمبری آدم بود هنوز مبعوث به پیغمبری نشده بود و این گناه از گناهان کبیره نبود که به سبب آن سزاوار دخول آتش جهنم شود همانا این گناهان صغیره و کوچک بود که خداوند بر پیغمبران می بخشید پیش از نزول وحی بر ایشان.

پس هنگامی که برگزید خداوند متعال او را به پیغمبری معصوم شد که هرگز گناه نمی کند نه صغیره و نه کبیره چنانچه خدای عزوجل در سوره طه آیه ۱۲۰ فرموده: «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى ثُمَّ اجْتَبُهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدی» نافرمانی کرد آدم پروردگارش را پس بی بهره شد از ثواب سپس برگزید او را پروردگارش و توبه او را پذیرفت و هدایتش کرد پس آدم مخالفت از امر ارشادی بوده نه مولوی تا با عصمت انبیاء منافات داشته باشد.

و در سوره آل عمران آیه ۳۰ می فرماید : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمرانَ عَلَى العالمین »بدرستی که خداوند برگزید آدم و نوح و آل

ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان.

 پس مأمون به آن جناب عرض کرد پس چیست معنی قول خداوند عزوجل :

«فَلَمَّا آيَتُهُمَا صَالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكَاءَ فِيمَا آتَيْهُمَا » (١)(سوره اعراف، آیه ۱۹۰.)

(ص155)

پس حضرت رضا علیه السلام - فرمود که حوا پانصد شکم از برای آدم فرزند آورد در هر شکمی یک پسر و یک دختر آدم و حوا با خداوند پیمان بستند و دعا کردند، «لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ (۱)(آخر آیه ۱۸۹) اگر بدهی ما را شایسته فرزندی هر آینه خواهیم بود از شکرگزاران پس از آنکه عطا فرمود خداوند برایشان فرزند صالح و بی عیب و نقص دو صنف بودند یک صنف پسر و یک صنف دختر «فَجَعَلَ الصنفان لله شُرَکاءُ پس این دو قسم فرزند را از برای خدا شریک قرار دادند یعنی آن فرزند را عبد الحارث که نام شیطان بود در آن زمان و عبد الشمس و عبد العزى و امثال آنها نام نهادند و مثل پدر و مادر خود آدم و حوا شکرگزاری نکردند خدا را فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَشْرِكُونَ (۲)(آخر آیه ۱۹۰ سوره اعراف.) پس بزرگ است خداوند و برتر است از آنچه برای او شریک می دانند.

پس مأمون عرض کرد گواهی میدهم حقاً که توئی فرزند پیغمبر خدا.

(ص156)

ابطال نمودن حضرت رضا - علیه السلام - عقاید ستاره پرستان و ماه پرستان و آفتاب پرستان را

پرسش مأمون از حضرت رضا علیه السلام - درباره حضرت ابراهیم خلیل از قول خداوند در سوره انعام آیه ۷۶ : «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَكوكَباً قَالَ هَذَا رَبِّي» پس چون تاریک شد بر او شب دید ستاره را گفت این است پروردگار من بر سبیل انکار و استخبار .

پس حضرت رضا علیه السلام - فرمود که : ابراهیم - علیه السلام - بين سه طائفه واقع شده بود یک طائفه ستاره زهره را می پرستیدند و یک طائفه ماه را و یک طائفه هم آفتاب را می پرستیدند و این هنگام بود که ابراهیم از میان غاری که مادرش او را در آن غار پنهان کرده بود از ترس نمرود بیرون آمد با مادر خود «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللیل» چون شب بر او درآمد ستاره زهره را دید گفت این است پروردگار؟ «فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلینَ» پس چون آن ستاره فرو رفت گفت من دوست ندارم فرو روندگان را زیرا که زوال از صفات حدوث است نه از صفات قدیم. 

«فَلَمَّا رَأَ القَمَرَ بازِعاً قال هذا ربی» (۱)( سوره انعام، آیه ۷۷) پس هنگامی که ماه را دید برآمده بود گفت این است پروردگار من بر سبیل انکار و استفهام. 

«فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني رَبِّي لأكونن من القَومِ الضَّالِّينَ» پس چونکه ماه غایب شد ابراهیم گفت اگر راه ننماید مرا پروردگارم هر آینه از گروه گمراهان باشم. چون صبح . شد «فَلَمَّا رَأَ الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذا أَكْبَرُ » . (۲) ( سوره انعام ، آیه ۷۸)

پس چون دید آفتاب را طلوع کرد ابراهیم گفت این پروردگار من است این بزرگتر است از نظر روشنائی از ستاره زهره و مهتاب بر سبیل انکار و استخبار نه بر طریق خبر دادن و

(ص157)

اقرار نمودن.

آخر آیه ۷۸ : «فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرَى مِمَّا تُشْرَكُونَ »(۷۹)« إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَواتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِكِينَ». چون آفتاب غروب کرد ابراهیم گفت برای سه دسته ای که ستاره و ماه و آفتاب می پرستیدند بدرستی که من بیزارم از آنچه شما شریک میگیرید با خداوند، من متوجه نمودم روی خودم را و دلم را از برای آن کسی که پدید آورد آسمانها و زمین را در حالتی که گرایش به دین حق دارم و نیستم از مشرکین.

 و راستی اراده کرد ابراهیم علیه السلام به آنچه گفت که روشن کند برای آنها بطلان دینشان را و ثابت کند که بندگی و پرستش سزاوار کسی نیست که به صفت ستاره زهره و ماه و آفتاب باشد و بدرستی که سزاوار پرستش و بندگی کسی است که اینها را آفریده است و کسی است که آفریننده آسمانها و زمین است و آنچه را ابراهيم - علیه السلام - برهان آورد بر قوم خود از چیزی بود که خداوند الهام کرد به او چنانچه حق تعالی فرمود : 

«وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتيناها إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِه. »(۱)(سوره انعام، آیه ۸۳) و آن بود دلیل و برهان ما که عطا کردیم به ابراهیم بر قومش.

 پس مأمون عرض کرد : «اللَّهِ ذَرِّكَ يابن رسول الله» خداوند ترا أجر خير دهد. (۲)(عيون اخبار الرضا - عليه السلام ، باب ۱۵، ج ۱، ص ۱۵۷ - ۱۵۵)

(ص158)

درخواست مأمون از جریان ابراهیم - علیه السلام و کیفیت زنده کردن مردگان و داستان ۴ مرغ

مأمون عرض کرد: ای فرزند رسول خدا خبر بده مرا از قول ابراهیم - عليه السلام . در سوره بقره آیه ۲۶۲ : «رَبِّ أَرِني كيف تُحْيِي المَوتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبی هنگامی که گفت ابراهیم ای پروردگار من بنمای به من چگونه زنده میکنی مردگان را خداوند فرمود آیا تو ایمان نیاورده ای؟

ابراهیم عرض کرد : بلی ایمان آوردم ولکن اطمینان پیدا کند قلب من «قال فَخُدْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلُ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ».

خداوند فرمود بگیر چهار عدد از مرغان پرنده پس پاره پاره کن آنها را و هر جزئی از آنها را سرکوهی قرار ده سپس آنها را بخوان تا به سرعت نزد تو آیند به اذن خداوند و بدان خداوند عزتمند و حکیم است.

پس ابراهیم - علیه السلام گرفت کرکش (۱)( بعضی بجای کرکس کبوتر گفته اند.) و مرغابی و طاوس و خروس را پس آنها را پاره پاره کرد و همه را با هم مخلوط کرد و منقارهای آنها را به دست گرفت و آن اجزا را بالای ده کوه که اطرافش بود نهاد پس از آن هر یک از مرغان را به نامهای خود آنها را خواند و نزد خود آب و دانه گذاشته بود پس پرواز کردند آن اجزا بر یکدیگر و متصل شدند بعضی از آنها بر بعضی دیگر تا آنکه بدنها مساوی شد و هر بدنی آمد و بسر خود چسبید ابراهیم علیه السلام - منقار آنها را رها کرد از دست خود و آنها پرواز کردند بر کنار ابراهیم فرود آمدند و از آن آب خوردند و از آن دانه ها برچیدند و گفتند ای پیغمبر خدا زنده کردی ما را خداوند تو را زنده بدارد، پس

(ص159)

ابراهیم فرمود بلکه خداوند زنده میکند و میمیراند و بر هر چیزی قدرت دارد. پس مأمون عرض کرد : «باركَ اللهُ فيكَ يَا أَبا الحسن». (۱)(عيون اخبار الرضا - عليه السلام ، باب ۱۵، ج ۱، ص ۱۵۸ - ۱۵۵)

پاسخ حضرت رضا علیه السلام - به مأمون در عصمت حضرت موسی ـ علیه السلام - 

مأمون عرض کرد : «بارك الله فيك يا ابا الحسن مرا خبر ده از قول خداوند در سوره القصص آیه ۱۱۴ : «فَوَكَزَهَ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ».

پس مشت زد موسی او را کشت گفت این بود از کار شیطان حضرت رضا - عليه السلام - فرمود : چون موسی وارد شهری از شهرهای فرعون شد در بین مغرب و عشا در حالی که مردم از موسی بی خبر و غافل بودند دید دو مرد با هم جنگ میکنند یکی از پیروان موسی و دیگری از دشمنانش از پیروان فرعون پس آنکه از پیروان موسی بود از او طلب یاری نمود «فَوَجَد فيها رَجُلَينِ يَقْتَتِلانِ، هذا من شيعيته وهذا مِنْ عَدُوِّه» (۲)(سوره ۲۸، آیه ۱۴ ) از موسی به جهت دفع دشمن پس موسى - علیه السلام - به امر خداوند مشتی زد به فرعونی که مرد موسی گفت این زد و خورد از عمل شیطان ناشی میشود اظهار انزجار موسی ـ علیه السلام - از آنچه واقع شد بدلیل ذیل آیه راأَنَّه عَدُوٌّ مُضِلَّ مُبينٌ». (۳)(سوره ۲۸، آخر آیه ۱۴) منسوب به شیطان است که دشمنی گمراه کننده آشکار است پس قتل عمدی نبوده.

پس مأمون عرض کرد: پس معنی قول موسی آیه ۱۵ : «قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نفْسي فَاغْفِر لی یعنی موسی گفت پروردگار من بدرستی که من ستم کردم بر خودم پس بیامرز مرا.

حضرت رضا - علیه السلام - فرمود: چون نفس خود را به خطر انداخت به جهت داخل شدن در این شهر (مصر) یعنی فاغفر لی استرنی مرا پنهان کن از دشمنانت تا بر من پیروز نشوند و مرا نکشند، پس خداوند «فَغَفَر لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ »(۴) (آخر آیه ۱۵)پس 

(ص160)

خداوند آمرزید او را (یعنی خداوند اثر این عمل را از او خنثی کرد)بدرستی که او است آمرزنده مهربان.

موسى - علیه السلام - گفت : آیه ۱۶« قالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظهيراً لِلْمُجْرِمِینَ» پروردگار من به آنچه انعام کردی بر من از کمال نیرو و قوت که به یک مشت او را کشتم (۱)(باء در بما انعمت را باء سببیه گرفتند معنی چنین است به سبب آنچه به من عطا کردی عهد میکنم برای تو که هرگز یاور مجرمین نباشم عهد و پیمانی است از موسی که دیگر هیچ مجرمی را در جرمش کمک نکند تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۲۷.) بلکه مجاهده کنم در راه تو با این قوم تا اینکه از من راضی شوی.

سورة القصص آیه ۱۷ : «فَأَصْبَحَ فِي المَدينَةِ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبينٌ» پس موسی صبح کرد در آن شهر (مصر) در حالی که ترسان و هراسان بود انتظار میبرد که او را طلب کنند و قصاص نمایند پس ناگهان آن کسی که دیروز از او یاری می طلبید باز طلب فریادرسی می نماید از او موسی از حادثه روز گذشته دلتنگ و خائف بود موسی به او فرمود به او راستی تو مرد گمراهی آشکار دیروز سبب کشتن کسی شدی؟ باز امروز با این مرد در مقام منازعه برآمدی هر آینه باید تو را ادب کنم.

آیه ۱۸ : «فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا، قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ».

پس آن هنگامی که خواست موسی علیه السلام - به او حمله کند به آن کسی که دشمن موسی و بنی اسرائیل بود گفت ای موسی میخواهی مرا بکشی همچنانکه کشتی مردی را دیروز نمیخواهی جز اینکه باشی گردنکش در زمین و نمی خواهی آنکه باشی از اصلاح کنندگان میان مردم.

 مأمون عرض کرد : خداوند جزا و پاداش خبر دهد تو را از پیغمبرانش که آنها را تنزیه نمودی از گناهان یا ابا الحسن پس چیست معنی قول موسی از برای فرعون :

(ص161)

وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَتي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الكَافِرِينَ (۱۹) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذَا وَأَنَا مِنَ الظالين». (۱)(سوره الشعراء، آیه ۱۸)

و انجام دادی آن عملت را که کشتی مرد قبطی را و توئی از ناسپاسان نعمت من و گفت (۱۹) کردم آن را هنگامی که بودم از جاهلین زیرا نمی دانستم که در شهری از شهرهای تو واقع خواهم شد.

 آیه ۲۰ : «فَفَررْتُ مِنكُم لَمَّا خِفْتِكُمْ فَوَهَبَ لي رَبِّي حُكْماً وَجَعَلَنِي مِنَ المُرْسَلِينَ »پس گریختم از شما چونکه ترسیدم مرا بکشید (به مدین) پس بخشید

مرا پروردگارم حکم (نبوت) و قضاوت به حق را و گردانید مرا از پیغمبران خود. 

و به تحقیق خداوند فرمود در سوره الضحی آیه ۷ و ۶ : «ألم يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى» (۷)« وَجَدَكَ ضَالَّا فَهَدَی »به پیغمبرش محمد - صلى الله عليه وآله ـ آیا نیافت خداوند ترا یتیم و وحید تنها و بی کس پس جا و پناه داد ترا نزد جد و عموی تو و یافت ترا راه گم کرده از قوم و قبیله خود و ناشناخته در نزد ایشان پس هدایت کرد ایشان را به معرفت تو وَوَجَدَك عَائِلاً فَاغْنى و یافت ترا بی چیز و عیال مند، پس توانگر ساخت ترا به اینکه هرچه خواستی دعای تو در نزد او مستجاب شد.

 مأمون عرض کرد : بارك الله فيك يابن رسول الله». (۲)(عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۹ و ۱۵۸)

(ص162)

پرسش مأمون از حضرت رضا علیه السلام که حضرت موسی ـ علیه السلام - تقاضای رؤیت کرد

مأمون عرض کرد چیست معنی که در سوره اعراف آیه ۱۳۹ : «وَلَمَّا جَاءَ موسى لميقاتِنا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُر أَلَيْكَ قَالَ لَنْ تَراني». 

و چون آمد موسی برای میقات ما و سخن گفت با او پرگردگارش گفت ای پروردگار من بنما مرا تا نظر کنم بسویت؟

خداوند خطاب کرد هرگز نخواهی دید مرا چگونه جایز است که کلیم خدا موسى بن عمران نداند که خداوند تبارک و تعالی ممکن نیست رؤیتش و

درخواست کند آن را؟

پس حضرت رضا - علیه السلام - فرمود : کلیم خدا موسى بن عمران می دانست که خداوند منزه است از اینکه دیده شود به چشمها ولکن چونکه خداوند با او سخن گفت و در مقام قرب الهی که در سوره مریم آیه ۵۳ می فرماید : «وَقَرَّبْنَاهُ نَجِياً» نزدیک گردانیدیم او را در حالی که راز گوینده برگشت موسی نزد قوم خود و به آنها خبر داد که خداوند با او سخن گفته و او را در مقام قرب برده و با او راز گفته (نجوا) کرده، پس قومش گفتند ما هرگز ایمان به تو نیاوریم تا بشنویم کلام خداوند را همچنانکه تو شنیدی؟ و قومش هفتصد هزار مرد بودند حضرت موسى - عليه السلام . هفتاد هزار نفر از آنها اختیار کرد و از آنها هفت هزار نفر برگزید و از آنها هفتصد نفر و از آنها هفتاد نفر مرد اختیار کرد از برای میقات پروردگارش در وقت تعیین شده.

پس موسی با این هفتاد نفر به طور سینا روانه شدند آن هفتاد نفر را در دامن کوه گذاشته و خود موسی بالای کوه طور سینا رفت و از خداوند مسئلت کرد که با او سخن گوید تا بشنوند بنی اسرائیل کلام خدا را پس خداوند تکلم نمود و شنیدند 

(ص163)

کلام او را از بالا و پائین و راست و چپ و جلو و پشت سر چونکه خداوند ایجاد فرمود کلام را در درخت و قرار داد آن درخت را فرستنده صدا، حتى بشنوند بنی اسرائیل کلام را از شش جهت پس آن قوم گفتند ای موسی، هنگامی که گفتند هرگز به تو ایمان نیاوریم به اینکه این کلام را شنیدیم.

«وَاذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُم تَنْظُرُونَ». (۱)( سوره بقره، آیه ۵۲) تا اینکه ببینم خدا را آشکارا پس آن هنگام که این کلام بزرگ را گفتند و تکبر و عناد ورزیدند خداوند بر آنها (صاعقه) آتشی که از آسمان فرود آید پس رسید آتش به آنها و مردند موسی عرض کرد: ای پروردگار من چه بگویم برای بنی اسرائیل وقتی که برگشتم بسوی ایشان و بگویند تو هفتاد نفر را بردی پس کشتی آنها را برای اینکه تو راستگو نیستی در ادعای خود که با خداوند مناجات میکنی؟ پس خداوند زنده کرد هفتاد نفر را و فرستاد با موسی بروند به موسی گفتند اگر تو از خداوند سئوال کنی خود را به تو بنماید و تو او را مشاهده کنی خداوند اجابت میکند آن وقت تو ما را خبر کنی ما نظر کنیم که چگونه بود بشناسیم به آنطوری که باید شناخت موسی فرمود: ای قوم خداوند دیده نمی شود به چشمان کیفیتی برای خدا نیست خداوند شناخته میشود به نشانه ها و علامات او؟ گفتند ما هرگز ایمان به تو نیاوریم تا از او درخواست کنی موسی عرض کرد : پروردگارا تو شنیدی گفتگوی بنی اسرائیل را و تو به صلاح آنها داناتری؟

خداوند وحی فرمود به موسی که ای موسی هر چه از تو درخواست کردند از من بخواه من به نادانی آنها از تو مؤاخذه نخواهم کرد پس در این هنگام موسی عرض کرد : «قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُر إِلَيْكَ قال لن تراني ولكن انظر الى الجبل تَجَلَّى رَبُّه الْجَبَلِ جَعَلَهَ دَكَّاً وَخَرَّ مَوسَى صَعِقاً» (۱۴۰) «فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ ». (۲)(سوره اعراف، آیه ۱۴۲ - ترجمه از تفسیر المیزان ، ج ۸، ص ۳۳۲.)

موسی گفت : ای پروردگار خودت را به من بنما تا نظر کنم به سوی تو

(ص164)

خداوند در جواب موسی فرمود: هرگز نخواهی مرا دید ولیکن نظر کن به کوه به کوه زبیر که بلندترین کوه ها است پس اگر این کوه بجای خویش قرار گیرد در جای خود هنگام تابش جلوه نور من شاید توانی دید؟ پس آن هنگامی که جلوه کرد پروردگار علامت و نشانه ای خود را بر آن کوه ،کوه ریزه ریزه شد موسی علیه السلام - افتاد و بیهوش شد از مشاهده آن کوه.

 پس هنگامی که بهوش آمد عرض کرد: مُنَزَّهی تو از هر چه که شایسته حضرت تو نیست و منزّه میدانم ترا که به چشم سر دیده شوی؟ و بازگشتم به معرفت و شناخت تو از نادانی قوم خود توبه کردم بسوی تو و من اول کسی هستم که ایمان آوردم که تو دیده نخواهی شد.

مأمون عرض کرد : خداوند تو را پاداش خیر عطا فرماید. (۱)( عيون اخبار الرضا - عليه السلام . ، باب ۱۵، ج ۱، ص ۱۶۰ - ۱۵۸)

(ص165)

درخواست مأمون از حضرت رضا خبر بده مرا از قول خداوند در سوره یوسف آیه ۲۴

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَولا أَنْ رَأَ بُرهانَ رَبِّهِ هر آینه زلیخا قصد یوسف کرد اگر نبود برهان پروردگار یوسف هم قصد او میکرد همچنانکه زلیخا قصد یوسف را کرد. (۱)( تفسير الميزان ، ج ۱۱، ص ۲۰۰) (برهان به معنی سلطان است بر قلب انسان و آن سببی است که یقین آور باشد).

حضرت رضا علیه السلام - فرمود: یوسف معصوم بود و معصوم قصد گناه نمی کند و از او گناه صادر نمیشود همانا پدرم حضرت موسی الکاظم از پدرش حضرت صادق - عليهما السلام - روایت کرده که زلیخا قصد کرد به انجام دادن و يوسف - علیه السلام - قصد کرد به انجام ندادن.

در معرفت امام رضا عليه السلام - به تمام لغتها

علی بن ابراهیم بن هاشم از ابوصلت هروی روایت کرده که گفت : حضرت رضا - عليه السلام با مردم به لغتهای ایشان گفتگو میکرد و به خدا سوگند از نظر واژه لغت فصیح ترین و داناترین مردم بود كانَ وَاللَّهِ أَفْصَحُ النَّاسِ وَأَعْلَمُهُم بِكُلِّ لِسَانٍ وَلُغَةٍ».

روزی به آن بزرگوار عرض کردم ای فرزند پیغمبر خدا از شناسائی تو به این لغتها با اختلافات آنها در شگفتم؟

پس حضرت فرمود : ای اباصلت «أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ» من حجت و امام هستم بر خلق او از جانب خداوند و حجت قرار ندهد خداوند بر قومی در حالی که

(ص166)

آن حجت به زبانها و لغتهای ایشان عارف نباشد آیا نشنیدی گفتار امیرالمؤمنین - علیه السلام - که فرمود : 

«أوتينا فَضْلُ الخطاب فَهَل فَضْلُ الخِطَابِ(۱)(سوره ص، آیه ۱۹ وَشَدَدْنَا مُلكه وآتيناه الحكمة وفصل الخطاب») إِلا مَعْرِفَةُ اللُّغَاتِ». خداوند به ما عطا فرموده است فصل خطاب را و آیا فصل خطاب غیر از شناسائی لغتها و واژه زبانها است؟( ۲)(ما أَرْسَلْنَا رَسُولاً إِلا بِلسان قومه، عيون اخبار الرضا ، فصل ۵۴، ج ۲، ص ۲۳۰.)

سئوال مأمون از حضرت رضا علیه السلام از جریان حضرت یونس و فرار از قومش که گرفتار شکم ماهی شد

مأمون عرض کرد : یا ابالحسن خبر بده مرا از قول خداوند متعال در سوره الأنبياء آيه ۸۷ : «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أن لا إلهَ إلا أنت سبحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ».

و صاحب ماهی (یونس بن متی هنگامی که خشمناک رفت بیرون پس گمان کرد هرگز تنگ نخواهیم گرفت بر او پس خدای تعالی او را گرفتار ماهی کرد ماهی او را بلعید پس در شکم ماهی پروردگار خود را خواند پس ندا کرد در تاریکیها که نیست خدائی مگر تو منزهی تو بدرستی که من از ستمکاران هستم.

حضرت رضا علیه السلام - فرمود : این بونس فرزند متی بود که از میان قومش بیرون رفت در حالتی که خشمناک بود بر ایشان پس یقین کرد (ظَنَّ را به استَيْقَنَ) که ما روزی بر او تنگ نخواهیم گرفت و نظر این است در سوره والفجر آيه ۱۶ : «وَأَمَا إِذا مَا ابْتَلِيهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ »و اما هنگامی که او را آزماید پس تنگ سازد بر او روزیش را.

پس ندا کرد در تاریکیهای شب و تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی خداوند را که نیست معبودی مگر تو بدرستی که من از ستم کارانم،( درخواست نجات از

(ص167)

شکم ماهی را نمود و عاقبت را) (۸۸) «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَيْنَاهُ مِنَ الغَمِّ وَكَذَلِكَ تُنْجِي المؤمنين .»(۱)( سوره انبیاء ، آیه ۸۸)  پس خداوند دعای او را مستجاب کرد و از اندوهی که به او رسیده بود نجاتش دادیم و همچنین نجات میدهیم مؤمنین را که مبتلا به اندوه شوند و خداوند را بخوانند مانند یونس.

 که در سوره الصافات آیه ۱۴۳ : «فَلَولا أَنَّهُ كَانَ مِنَ المُسَبِّحِينَ» (۱۴۴)« لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» اگر نبود یونس از تسبیح کنندگان هر آینه میماند در شکم ماهی تا روز قیامت) و( عاقبت کار یونس در سورة الصافات خداوند فرموده است.)

مأمون عرض کرد: خداوند اجر بی پایان به تو عطا کند یا ابالحسن.

(ص168)

درخواست مأمون از حضرت رضا که هنگامی که پیغمبران ناامید شدند از ایمان آوردن قوم خود

 «إِذَا اسْتَيْنَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُم قَدْ كُذِبُوا جَائَهُم نَصْرُنَا فَنَجِيَّ مَنْ نَشَأَ وَلَا يُرَدُّ بأسنا عَنِ الْقَومِ المجرمين». (۱)(سوره یوسف، آیه ۱۱۰.)

تا وقتی که پیغمبران ناامید شدند و دانستند که ایشان را تکذیب کردند و آمد ایشان را نصرت و یاری ما.

 حضرت رضا - علیه السلام - فرمود که : خداوند می فرماید چون پیغمبران از ایمان آوردن قوم خود مأیوس و ناامید شدند و قومشان گمان کردند که پیغمبران دروغ میگویند آمد یاری ما پیغمبران را (ذیل آیه میفرماید نجات دادیم هر که را خواستیم و آنها مؤمنین بودند و عذاب ما از مجرمین و گناه کاران در نگذشت و همه را فرا گرفت.)

مأمون عرض کرد : خداوند اجر پر منفعت به تو عطا کند یا ابا الحسن خبر ده مرا از قول خداوند در سوره الفتح آيه ۲ : لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمُ مِن ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ» تا بیامرزد خداوند ترا آنچه از گناهی که به گمان مشرکین اهل مکه از تو صادر شده و می شود که آنها را دعوت کردی به وحدانیت خدا پیش از این فتح و بعد از این دعوت کنی خدا میبخشد از برای تو نزد آنها.

حضرت رضا - علیه السلام - فرمود : مقصود مشرکین اهل مکه اند که احدی گناه او بزرگتر از پیغمبر خدا نبود در نزد مشرکین اهل مکه برای اینکه مشرکین پرستش می کردند سیصد و شصت بت را بدون خداوند متعال پس هنگامی که آن حضرت آنها را دعوت کرد به کلمه اخلاص «لا إله إلا الله این مطلب برایشان گران آمد و

(ص169)

این واقعه را بزرگ پنداشتند و گفتند: أَجَعَلَ الآلهة إلها واحداً إِنَّ هَذا لَشَى عُجَابٌ (۴) وَانْطَلَقَ المَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى الهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْ يُرادُ (٥) مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي المَلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اختلاق (۶) (سوره ص، آیه ۶-۵-۴)

ترجمه : آیا گردانید محمد خدایان را یک خدا این چیزی سخت عجیب است (۵) بزرگانشان رفتند از مجلس و گفتند به پیروان خود بروید و با خدایانتان بسازید که خود روشی است مطلوب (۱۱) چنین چیزی از دیگر ملتها نشنیدیم نیست این جز دروغ ساختنی.

 پس چونکه خداوند عز و جل فتح کرد بر پیغمبرش مکه را فرمود تا گناهی که به زعم اهل مکه و مشرکین از تو صادر شده و صادر شود که آنها را دعوت کردی به وحدانیت خدا پیش از این و بعد از این دعوت کنی؟ خداوند می بخشد از برای تو نزد آنها برای اینکه بعضی از مشرکین مکه اسلام آورده بودند و بعضی از ایشان از مگه بیرون رفته بودند و کسانی که از آنها در مکه مانده بودند قدرت بر انکار آن نداشتند اگر آنها را دعوت بر توحید مینمودند پس این گناه که آنها را دعوت می نمود در ایشان بخشیده شد به سبب صدق کلام پیغمبر بر ایشان.

 مأمون عرض کرد: پاداش بر خداوند کریم است ای ابوالحسن( ۲)(عيون اخبار الرضا - عليه السلام ، ج ۱، باب ۱۵، ص ۱۶۱ - ۱۶۰)

مأمون عرض کرد خبر بده مرا از قول خداوند در سوره التوبة آيه ۴۳ : «عَفَى اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» خداوند عفو فرمود از تو چرا دستور دادی به منافقین در مدینه بمانند و جهاد نیایند.

حضرت رضا علیه السلام فرمود : آیه شریفه از قبیل «إِيَّاكَ أَغْنى وَاسْمَعي یاجاره» (مثلاً به درب میگویند تا دیوار بشنود خداوند اگرچه این خطاب را نسبت پیغمبر صلى الله عليه وآله - صادر کرده است اما مقصود امت او باشند به مجرد

(ص170)

عذر آوردن ایشان اکتفا نمودی پس مراد آن است که امت چرا نیایند در موضع جهاد و عذر آورند و مانند این آیه شریفه در سوره الزمر آیه ۶۵ : 

«لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الخَاسِرِین» اگر شرک آوری هر آینه نابود خواهد شد عملت که مراد آنست که هر یک از امت شرک آورند عمل آنها باطل خواهد شد و از زیانکاران باشند؟

مثل آنست که خداوند فرموده در سوره اسراء یا بنی اسرائیل آیه ۷۶:

« وَلَوْلَا أَنْ تَبَتَنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكنُ آلَيْهِم شَيْئاً قَلیلاً» اگر نه این بود که ترا ثبات دادیم و عصمت بود که میل کنی بسوی ایشان میل کردنی مقصود تخویف امت است که میل نکنند به سخن مشرکان والا پیغمبر صلى الله علیه و آله ، میل به گفتار ایشان نداشت هرگز.

مأمون عرض کرد: راست گفتی یا بن رسول الله - صلى الله عليه وآله .. (۱)(عيون اخبار الرضا، ج ۱، باب ۱۵ ، ص ۱۶۱ و ۱۶۰.)

(ص171)

داستان ازدواج پیغمبر صلی الله عليه وآله - با زینب مطلقه زید پسر خوانده اش

 مأمون عرض کرد خبر ده مرا قول خداوند عزّ و جلَلٌ : «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُحْفَى فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحْقُ أَنْ تَخُشِيهُ» (۱)(سوره احزاب، آیه ۳۷)

و زمانی که میگفتی به آن کسی که زید بن حارثه خداوند به او نعمت داد قبلاً برده پیغمبر بود بعد او را آزاد کرد و فرزند خود خواند و زینب دختر عمه خود را به او داد پنهان داشتی در دل خود آنچه را خداوند آشکارش خواهد کرد از ترس مردم پنهان کردی و خدا سزاوارتر بود به اینکه از او بترسی؟

حضرت رضا علیه السلام - فرمود : پیغمبر اکرم قصد خانه زید فرزند حارثه فرزند شراحییل کلبی را فرمود برای امری که اراده کرده آن را چون وارد خانه زید شد دید زن زید را که غسل میکرد فرمود به آن «سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَكِ منزه است خدائی که ترا آفرید و مقصود حضرت از این تسبیح و تنزیه خداوند گفتار کسانی که گمان کردند که فرشتگان دختران خدا هستند و خداوند عزوجل فرموده :

«أَفَاصْفُيكُم بِالبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ المَلائِكَةِ إِنَاثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قولاً عَظِيماً». (۲)(سوره أسرا، آيه ۴۲

آیا مخصوص شما کرد پسران را خداوند و برای خود از فرشتگان دختران را راستی با این سخن گناه بزرگی مرتکب می شوید؟

پیغمبرش - صلى الله علیه وآله - دید زن زید غسل میکند فرمود منزه است. خدائی که ترا آفریده از اینکه برای خود فرزندی قرار دهد که محتاج به این غسل و تطهیر باشد، هنگامی که زید آمد منزل خود خبر داد به او زنش که پیغمبر صلی الله علیه و آله ـ آمد به منزل ما و فرمود «سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَكِ و زيد نفهمید مقصود آن

(ص172)

جناب را و گمان کرد که چون آن حضرت از زیبائی و حسن او تعجب کرده فرموده منزه است خدائی که آفریده ترا.

پس زید آمد نزد پیغمبر صلى الله عليه وآله . و عرض کرد : یا رسول الله من اراده دارم زن خود را طلاق دهم زیرا با من بد اخلاقی میکند.

حضرت رسول فرمود : همسرت را نگاه دار و از خدا بترس از اینکه طلاقش دهی؟ چونکه خداوند تعداد همسران پیغمبر را به او بیان کرده بود که زینب یکی از آنها است و پیغمبر نهان میداشت در دل خود و ظاهر نمی کرد برای زید و می ترسید که از سرزنش مردم که بگویند پیغمبر صلی الله علیه و آله - با همسر پسرخوانده خود ازدواج کرد خداوند بر پیغمبر واجب کرده بود که باید با همسر زید پسرخوانده خود ازدواج کنی تا دیگر مسلمانان بفهمند همسر پسرخوانده محرم پدرخوانده نیست. 

سپس زید طلاق داد زینب را و عده نگهداشت از زید پس خداوند تزویج فرمود به پیغمبرش محمد صلى الله علیه وآله و نازل شد از این واقعه در قرآن سورة احزاب آیه ۳۷:  «فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنها وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى المُؤمِنين حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِم إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا».

پس هنگامی که زید صرف نظر کرد از همسرش تزویج نمود زینب را به تو تا نباشد بر مؤمنین گناهی بعد از تو در ازدواج زنان پسرخواندگان خود بعد از اینکه بهره بردند و هم خوابگی با او تا اقتدا به تو نمایند مؤمنین و نکاح کنند زنان پسرخوانده های خود را و رسم جاهلیت را در هم بشکنند و هر امری که اراده خداوند باشد انجام خواهد شد و خداوند میدانست که منافقین برای پیغمبر صلی الله علیه وآله - عیب جوئی کنند؟ به سبب تزویج زینب پس نازل شد آیه ۳۸ از سوره احزاب :  «ما كانَ عَلَى النَّبِى مِن حَرَجٍ فيما فَرَضَ الله له نمی باشد بر پیغمبر باکی در آنچه که خداوند بر او دستور فرموده.

پس مأمون عرض کرد: ای فرزند پیغمبر شفا دادی سینه مرا و روشن کردی برای آنچه اشتباه بود خداوند از پیغمبران خود و از اسلام جزای خیر عطا فرماید

(ص173)

تراه (۱)(عيون اخبار الرضاج ۱ باب ۱۵ ص ۱۶۲ - ۱۶۱).

علی بن محمد بن الجهم گوید: مأمون بلند شد برای نماز و دست محمد بن جعفر صادق را گرفت و من هم بدنبال آنان حرکت کردم مأمون گفت به محمد بن جعفر : چگونه دیدی برادرزاده ات را؟

پاسخ داد : عالم است آنچنان کسانیست که پیغمبر صلى الله عليه وآله ـ در حق آنها فرمود : «ألا أن أبرار عِتْرَتي وَأَطَائِبَ ارُومَتى أَعقَلُ النَّاسِ صِغَاراً وَأَعْلَمُ النَّاسِ كِبَاراً فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُم أَعْلَمُ مِنكُم لا يُخرجونَكُم مِنْ بَابِ الهُدَى وَلَا يَدْخُلُونَكُمْ في بَابِ ضَلالَةٍ».

ترجمه : نیکان ذریه من و پاکان اولاد من در کودکی با شعورترین و در بزرگی دانشمندترین مردم هستند به آنها تعلیم نکنید زیرا که دانترین شما باشند، از باب هدایت شما را خارج نکنند و داخل باب گمراهی کنند.

حضرت به منزل مراجعت کرد فردا صبح خدمت حضرت رسیدم و گفتار مأمون و جواب عمویش گزارش کردم حضرت تبسم کرد و فرمود : غرورت نکند آنچه از مأمون شنیدی بزودی مرا هلاک کند به زهر خداوند انتقام مرا از او بگیرد. (مصنف مرحوم صدوق - قدس سره گوید که این حدیث از طریق علی بن محمد بن الجهم غریب است با اینکه ناصبی بود و دشمن اهل بیت رسالت بود. (۲)(عيون اخبار الرضاج ۱ باب ۱۵ ص ۱۶۲ - ۱۶۱ .)

(ص174)

درخواست ابوقره مصاحب جاثلیق از حضرت رضا - علیه السلام و پاسخ قانع کننده او که گفت چقدر پر ثمر بود

على بن ابراهيم بن هاشم عن صفوان بن يحيى مصاحب ساری روایت کرده گفت : ابو قره مصاحب جاثلیق از من پرسش کرد که او را نزد حضرت رضا - عليه السلام - برم من از حضرت اجازه طلب کردم؟ حضرت فرمود: او را در مجلس ما بیاور؟

چون ابوقره وارد مجلس شد فرش آن حضرت را بوسید و و گفت : در دین ما چنین رسم است که چون وارد شویم بر اشراف و بزرگان اهل زمان خود به فرشهای آنان بوسه زنیم (زمین ادب را می بوسیم ابوقره عرض کرد : أَصْلَحَكَ الله (اصلاح کند ترا خداوند چه می فرمائی در حق فرقه ای که چیزی را ادعا کنند و فرقه دیگر که تعدیل شده باشند و بر نفع آنها شهادت دهند؟

حضرت فرمود: ادعای ایشان برقرار است؟

عرض کرد: فرقه دیگر ادعا کنند مطلبی را و از غیر از خودشان شاهدی نیابند؟

حضرت فرمود: ادعای ایشان ثابت نیست؟

عرض کرد : ما ادعا میکنیم عیسی روح الله و کلمه خدا است و مسلمانان با ما موافقند در این ادعا و مسلمانان ادعا میکنند که محمد پیغمبر خدا است و ما در آن اختلاف داریم؟ حضرت رضا فرمود اسمت چیست؟ عرض کرد يُوحنا ما به آن عیسی بن مریم که روح الله و کلمة الله است ایمان آوردیم که آن عیسی به محمد ایمان آورده و به آمدن او بشارت داده باشد و اقرار کرده باشد که بنده خدا است و برای او پروردگاری هست پس اگر آن عیسی که در نزد تو روح الله و کلمة الله است

(ص175)

آن عیسی نیست که به محمد صلی الله علیه وآله - ایمان آورده است و آن عیسی نیست که بشارت داده به آمدن او و آن عیسی نیست که به عبودیت و ربوبیت خدا اقرار کرده است ما از آن بیزاریم پس ما از کجا بر پیغمبر اجماع داریم.

 پس ابو قره برخاست و به صفوان گفت: برخیز چقدر این مجلس ثمر بخشید و بی نیاز کرد ما را. (۱)( عيون اخبار الرضا - عليه السلام ، باب ۵۵، ج ۲، ص ۲۳۲)

محکوم شدن یحیی بن ابی ضحاک سمرقندی در امامت از حضرت رضا - علیه السلام .

محمد بن يحيى صولی روایت کرده که مأمون در باطن دوست میداشت لغزشهای حضرت رضا علیه السلام را و برتری کسانی که با آن حضرت مناظره می کنند گرچه مأمون جلوه میداد در نظر مردم خلافت آن را پس اجتماع کردند در نزد او فقهاء و متکلمین در خفا به آنها گفت در موضوع امامت با حضرت رضا مناظره کنید؟

حضرت رضا - عليه السلام - فرمود: شما یک نفر از بین خود انتخاب کنید که گفتگو کند نماینده شما باشد هر چه را او پذیرفت بر همه شما ثابت باشد، راضی شدند به مردی بنام يحيى بن ابى ضحاک سمرقندی که در خراسان کسی مثلش نبود.

حضرت رضا - علیه السلام فرمود : ای یحیی هر چه می خواهی بپرس؟

عرض کرد : گفتگو کنیم در امامت چگونه ادعای امامت میکنی برای کسی که خودش امام نباشد و رها کردیکسی را که امام است و مردم به او راضی شدند؟ حضرت رضا - عليه السلام - فرمود : ای یحیی خبر بده مرا از کسی که خود را تصدیق کرده باشد و حال آنکه دروغگو باشد و با کسی که خود را تکذیب کرده باشد در حالی که راستگو باشد آیا چنین کسی در ادعای خود حق بوده و یا باطل

(ص176)

بوده و خطا کرده است؟

یحیی سکوت کرد مأمون گفت : به او جواب بده؟

یحیی گفت : مرا از جواب معاف فرمائید امیرالمؤمنین.

مأمون عرض کرد به حضرت : ای ابوالحسن مقصود خود را از این سئوال برای ما بیان فرما؟

آن حضرت فرمود: یحیی ناچار است که از امامهای خود خبر بدهد که بر خود دروغ بستند یا راست گفتند؟ اگر گمان میکند بر خود دروغ بستند پس امامت برای کذاب نیست و اگر گمان میکند راست گفتند براستی اولین ایشان گفت ابوبکر صاحب اختیار شمایم ولیکن بهتر از شما نیستم؟

دومی عمر گفت: بیعت ابوبکر لغزشی بود واقع شد، پس کسی که بیعتش لغزش باشد مثل او را بکشید پس به خدا قسم یاد میکنم که نپسندید برای کسی که عملش مثل عمل آنها باشد مگر به کشتن پس کسی که بهترین مردم نباشد به قول خود که گفت : «وَلَيْتَكُم وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ» و حال اینکه بهتری نخواهد بود مگر به صفات که یکی از آنها علم و جهاد است و بعضی از آنها سایر فضائل است که در او نبود) و کسی که بیعت او لغزش باشد «وكانت بيعةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَقَى اللَّهُ شَرِّهَا فَمَنْ عادَ لِمِثْلِهَا فَاقْتُلُوه.»

و کسی که بیعت او لغزش باشد که واجب باشد کشتن او برای کسی که مثل آن بیعت از او واقع شود چگونه عهد و امامت او برای غیر او قبول شود؟ این است احوال او و بعد بالای منبر میگوید : «انَّ لي شَيْطانَاً يَعْتَرِينِي فَإِذا مال بی فَقُومُونِي وَإِذَا أَخْطَأْتُ فَارْشُدوني مرا شیطانی است که عارض من می شود پس هنگامی که به من میل کرد مرا به راه راست آورید و زمانی که خطا کردم مرا ارشاد کنید، پس اینها به قول خودشان امام نیستند اگر راست بگویند با دروغ.

جواب این سئوال در نزد یحیی چیست؟

مأمون از سخن آن حضرت متعجب شد و عرض کرد : یا ابا الحسن در کره

(ص177)

زمین کسی نیست که چنین نیکو سخن گوید غیر از تو (۱)( عيون اخبار الرضا - عليه السلام .، ج ۲، باب ۵۷، ص ۲۳۳)

سئوال شد از حضرت رضا علیه السلام . از وقت تزویج در شب 

پس حضرت رضا علیه السلام پاسخ داد که به آیه شریفه : «لِأَنَّ الله تعالى جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً». (۲) (سوره یونس آیه ۶۷)به جهت اینکه خداوند بزرگ قرار داده است شب را برای سكونت، والنساء إنَّما هُنَّ سَكَنُ و زنان برای سکونت و آرامش (۳)(مناقب شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۵۳)

 و سئوال شد از آن حضرت از طعم نان و آب؟ حضرت رضا - علیه السلام - جواب فرمود : آب طعم و مزه حیات و زندگانی و زنده بودن دارد و نان طعم و مزه طعام خوردن و شادمانی.

(ص178)

محکوم نمودن مرد صوفی سارق مأمون را در محضر حضرت رضا - علیه السلام .

محمد بن سنان روایت کرده که در خراسان خدمت حضرت رضا - علیه السلام . بودم مأمون روزهای دوشنبه و پنجشنبه ها برای رسیدگی به امور مردم می نشست و حضرت را در سمت دست راست خود می نشانید خبر به مأمون دادند که مردی از صوفیه دزدی کرده مأمون دستور داد او را حاضر کردند چون به او نظر کرد اثر سجود در پیشانی او مشاهده کرد به او گفت : زشت است این نشانه زیبا و این کار قبیح سرقت که نسبت به تو میدهند؟ با اینکه میبینم از زیبائی نشانه چهره تو و نیکوئی ظاهر تو ؟

آن مرد گفت: من به جهت اضطرار انجام دادم این کار را نه از روی اختیار زمانی که تو حق مرا از خمس و في باز داشتی و منع کردی؟

مأمون گفت : کدام حق از خمس و فئ از تو است؟

گفت : خداوند عزوجل خمس را به شش قسمت تقسیم فرموده است در قرآن : «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ لِلَّهِ خُمْسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي القُربي

وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنِ السَبيلِ ، إن كُنتُمْ آمنتم بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَومَ الفرقانِ يَوْمَ التَقَى الجَمْعَانِ».(۱)(سوره انفال، آیه ۴۲)

بدانید ای مؤمنین آنچه را سود میبرید برای خداست یک پنجم آن و برای رسول خدا ـ صلى الله عليه وآله ، و يتيمان و مستمندان و راه ماندگان نیازمند اگر به خدا و آنچه نازل کردیم بر بنده خود روز فرقان روزی که دو گروه یکدیگر را ملاقات کردند که روز بدر هفدهم ماه رمضان سال دوم از هجرت بود و قسمت فرموده خداوند فی را به شش قسمت در قرآن سوره الحشر آیه ۷:

(ص179)

«ما أفاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ القُرى فِلِلَّهِ وَلِلْرَسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَىٰ والمساكينَ وَابْن السَبِيلِ كَيْلا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ».

آنچه را خداوند برگردانید بر رسولش از اهل دهات از برای خدا است و رسولش و از خویشان پیغمبر و یتیمان فقیر و مسکینان و مسافران تهیدست تا نبوده باشد اموال و ثروت بین توانگران به عنوان دولت دست به دست بچرخد آنچه را خداوند از اموال بی نظیر به رسول خدا برگردانید و ملک آن را به رسول خدا اختصاص داد که شما مسلمانان در آن سهیم نکردی که مضمون آیه ۶ سوره حشر است که فی باید زیر نظر رسول خدا صلى الله عليه وآله در راه رضای خدا صرف شود. (۱)( خلاصه ای از آیه ۶ و ۷ سوره حشر از تفسیر المیزان، ج ۱۹، ص ۴۱۸ - ۴۱۷ است.)

استدلال مرد صوفی به مأمون در حضور حضرت رضا - علیه السلام .

مرد صوفی گفت ای مأمون تو مرا از حقم بازداشتی و منع کردی من مسافرم و رهگذر و مالم تمام شده و مسکین هستم و چیزی ندارم تا خود را به آن اداره کنم و از قاریان قرآنم.

مأمون گفت : من تعطیل کنم حدی از حدود الهی را و حکمی از احکام خدا را درباره دزد و سارق با این افسانه های تو؟

پس مرد صوفی گفت : اول خود را پاک کن سپس دیگری غیر از خودت؟ مأمون رو کرد به حضرت رضا - عليه السلام - عرض کرد : این صوفی چه

می گوید؟

حضرت فرمود : میگوید حق من از خمس سرقت شده، من هم به جهت اضطرار دزدی کرده ام. مأمون سخت در غضب شد و گفت : به خدا سوگند هر آینه دست تو را قطع می کنم.

(ص180)

صوفی گفت : آیا دست مرا قطع میکنی و حال اینکه تو بنده و عبد من هستی؟

مأمون گفت : وای بر تو از کجا من بنده تو شدم؟

صوفی گفت: برای اینکه مادر تو را از مال مسلمانان خریده شده پس تو بنده هر کسی که در شرق و غرب عالم است هستی؟ تا هنگامی که تو را آزاد کنند، و من تو را آزاد نکردم؟ و بعد تو خمس را بلعیدی ضبط کردی و حق آل رسول را ندادی؟ و نیز حق مرا ندادی؟ و حق امثال مرا هم ندادی؟ و دلیل دیگر اینکه تو نمی توانی دست مرا قطع کنی این است که خبیث و ناپاک نمی تواند پاک کند ناپاک مثل خود را بلکه ناپاک را تطهیر میکند طاهر و پاک و کسی که بر او حد لازم است بر غیر خود حدود اقامه نمیکند تا اینکه ابتدا بر خود اقامه حدود بر خود نکند؟ آیا نشنید قول خداوند در سوره بقره آیه ۴۱ :

« أَتَامُرُونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الكِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ آيَا» امر میکنید مردمان را به نیکی و خوبی و خود را فراموش میکنید در حالی که کتاب خدا را (قرآن) تلاوت میکنید؟ آیا نمی اندیشید؟

 مأمون رو به حضرت رضا علیه السلام کرد عرض کرد : چه می بینی در امر این صوفی؟

پس آن بزرگوار فرمود : خداوند به حضرت محمد - صلى الله عليه وآله ـ فرموده : .« قُلْ فَلِلَّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ». (۱)(سوره انعام، آیه ۱۴۸) بگو دلیل رسا خاص خداوند است.

و این حجت است که چون به نادان نرسد خیال میکند که این حجت است همچنانکه عالم آن حجت را به سبب علم خود میداند و بواقع رسیده است و دنیا و آخرت به حجت برپا است و این مرد حجت آورده است (یعنی او را قانع کن و جوابش را بده خواه از روی نادانی بگوید یا از روی علم و دانائی). 

مأمون امر کرد صوفی را رها کردند و این واقعه را از مردم پنهان کردند، و

(ص181)

مشغول شد به نقشه برای حضرت رضا علیه السلام . تا اینکه مسموم کرد آن بزرگوار را و شهید نمود از روی ظلم و فضل بن سهل و جماعتی از شیعیان را بقتل رسانید. (۱)(عيون اخبار الرضا - عليه السلام . ، ج باب ۵۹، ص ۲۴۰ و ۲۳۹؛ و بحار مجلسی، ج ص ۲۹۰ ۴۹، - ۲۸۸؛ و علل الشرایع، ج ج ۱، 1 ص ۲۸۸. وقال الصدوق حدیث بطوری که نقا نقل کردم روایت شده و لکن از صحت آن متعهد نمی شوم.)

 

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه