دفن مظلومانه ی حضرت رضا علیه السلام در شب
عالم بزرگوار شیخ صدوق (ره) مینویسد حضرت رضا عليه السلام را شبانه و مخفیانه دفن کردند این محدث عظیم الشأن چنين نوشته است.
مردم چون خبر شهادت امام رضا علیه السّلام را شنیدند در مقابل کاخ مأمون اجتماع کردند و گفتند مأمون با نیرنگ فرزند رسول خدا (ص) را به شهادت رسانده است و در این باره بسیار سخن می گفتند و فریاد می زدند و موضوع را با جدیت تمام دنبال میکردند.
مأمون که اوضاع را وخیم دید به محمد بن جعفر عموی حضرت رضا (ع) گفت نزد مردم برو و به آنها اعلام کن که جنازه ی امام رضا عليه السّلام امروز تشییع نمیگردد و تشییع جنازه ی آن حضرت موکول به بعد شد مأمون ترس آن را داشت که در تشییع جنازه ی آن بزرگوار شورش و انقلابی برپا گردد و مردم خراسان بر ضد او قیام کنند.
محمد بن جعفر نزد مردم رفت و گفت ای مردم پراکنده شوید زیرا که پیکر پاک امام رضا علیه السّلام امروز تشییع نمی گردد. مردم متفرق شدند و اطرافیان مأمون بدن مطهر امام رضا عليه السلام را شبانه غسل دادند و به خاک سپردند البته این به حسب ظاهر بود و در عالم حقیقت طبق روایتی که شیخ صدوق در عیون جلد ۲ صفحه ۲۴۳ و ۲۴۴ نقل فرموده است حضرت جواد الائمه عليه السّلام آن حضرت را غسل داده و حنوط و کفن نموده است. (عيون جلد ۲ صفحه ۲۴۳)
بنابراین حضرت رضا (ع) مانند جد بزرگوارش حضرت علی و جده ی محترمه اش حضرت زهرا سلام الله عليها شبانه مظلومانه و غریبانه به خاک سپرده شد.
معمر بن خلارد گوید؛ من در مدینه در خدمت امام جواد عليه السلام بودم آن حضرت به من فرمود: ای معمر سوار شو . من عرض کردم قربانت گردم به کجا برویم حضرت فرمود سوار شو و با من بیا من بر مرکب خود سوار شدم و با آن حضرت از مدینه خارج شدیم تا به یک بیابان و سرزمین پستی رسیدیم حضرت فرمود تو در همین جا بایست تا من برگردم من در همانجا ایستادم و امام جواد (ع) تشریف برد و بعد از مدتی طولانی برگشت
من گفتم قربانت گردم کجا بودید حضرت فرمود: هم اکنون پدر بزرگوارم را به خاک سپردم و برگشتم. (انوار البهيه مرحوم محدث قمی (ره) صفحه ۳۷۳)
اباصلت گوید؛ روزی در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم آن بزرگوار به من فرمود ای باصلت داخل قبه ی هارونیه شو و از چهار طرف قبر هاورن از هر طرف مقداری خاک برای من بیاور
چون آن خاکها را آوردم حضرت یکایک آنها را بوئید و دور انداخت و چون خاک بالای سر قبر هارون را بوئید فرمود: بزودی این مکان محل دفن من خواهد شد. مأمون میخواهد قبر پدرش را قبله ی قبر من قرار دهد ولی این امکان ندارد و محل دفن من قبله ی قبر هارون خواهد شد خداوند محل دفن مرا باغی از باغهای بهشت میگرداند.
ای اباصلت ! من دعائی را به تو تعلیم میدهم چون قبر من آشکار شد آن دعا را بخوان تا به قدرت خداوند جهان آفرین قبر من پر از آب گردد و ماهیان ریزی در آب ظاهر گردند آنگاه ماهی بزرگی ظاهر شود و تمام آن ماهیان ریز را ببلعد و آنگاه آن ماهی بزرگ نیز غایب گردد آنگاه مجدداً آن دعا را بخوان تا آن آب خشک شود.
و تمام این کارها را در حضور مأمون انجام بده.
سپس آن حضرت فرمود: من فردا وارد منزل مأمون فاجر می گردم هنگام برگشتن اگر دیدی عبا را بر روی سرم افکنده ام با من سخن مگوی و بدان که مأمون مرا مسموم نموده است.
اباصلت گوید؛ فردای آن روز پس از نماز صبح آن بزرگوار لباس پوشیده بود و در محراب عبادت خود مشغول دعا و عبادت بود که غلامان مأمون به طلب حضرتش آمدند.
آن امام مظلوم وارد مجلس مأمون شد و من در خدمت آن حضرت بودم مأمون طبقی از اقسام میوه ها را در مقابلش قرار داده بود و خوشه ای از انگور زهر آلود را در دست داشت. چون نظرش بر آن حضرت افتاد از جای خود حرکت کرد و به حسب ظاهر احترام زیادی از آن حضرت بجا آورد و پیشانی آن حضرت را بوسید و آن بزرگوار را در کنار خود جای داد و آن انگور زهر آلود و مسموم را به آن حضرت تعارف کرد و گفت از این انگور تناول فرمائید.
حضرت فرمود مرا از خوردن آن معاف دارید.
مأمون گفت ؛ ای فرزند رسول خدا(ص) با این همه احترام و اخلاص که از من مشاهده میفرمایید به من اعتماد ندارید حتماً باید از انگور میل بفرمائید.
آن بزرگوار اجباراً سه دانه از آن انگور زهرآلود میل فرمود که حالش دگرگون شد و انگور را بر زمین افکند و با حال ناراحتی از مجلس مأمون خارج شد و عبای مبارک را بر سر کشیده به طرف منزل خود حرکت کرد. چون وارد منزل شد فرمود درب منزل را ببند و به کسی اجازه ی ملاقات نده که حالم مساعد نیست.
اباصلت گوید: من درب منزل را بسته بودم که ناگاه دیدم جوانی بسیار زیبا و نورانی که شبیه ترین مردم به حضرت رضا عليه السلام بود وارد حجره ی حضرت شد.
و به من فرمود منم حجت خدا محمد بن علی بن موسی الرضا، آمده ام تا با پدر معصوم مظلوم مسموم، غریبم وداع کنم.
آن دو بزرگوار مانند یوسف و یعقوب یکدیگر را در آغوش کشیدند و بوسیدند.
و روح مقدس و مطهر حضرت رضا(ع) به ریاض قدس الهی پرواز کرد در حالی که سر مبارکش بر زانوی فرزند ارجمندش حضرت جواد (ع) بود.
آنگاه امام جواد علیه السّلام بدن مطهر پدر بزرگوارش را غسل داد و کفن و حنوط نمود و نماز بر آن بدن مطهر خواند و بعد دو رکعت نماز نیز در نزد جنازه ی مطهر حضرت رضا (ع) بجا آورد و برای لحظاتی تابوت آن امام معصوم به طرف آسمان برده شد و سپس برگشت و امام جواد (ع) بدن پدر بزرگوارش را به طور معمولی و عادی که گویا غسل داده نشده است در بسترش قرار داد.
بعد امام جواد (ع) فرمود: ای اباصلت درب سرای را را بگشا تا مأمون وارد شود.
اباصلت گوید؛ من چون درب سرای را گشودم دیدم مأمون باغلامانش پشت درب ایستاده اند.
مأمون لع وارد منزل امام (ع) شد و به حسب ظاهر نزد جنازه ی آن امام مظلوم مسموم شروع به گریه و زاری نمود و دستور داد تا بدن مطهر امام رضا (ع) را غسل دادند و کفن نمودند.
مأمون دستور داد تا آن حضرت را زیر پای هارون دفن کنند. ولی همان طور که آن بزرگوار فرموده بود زمین انقیاد نکرد و نتوانستند برای آن حضرت در زیر پای هارون قبر بکنند.
شخصی به مأمون گفت ؛ مگر شما امامت حضرت رضا علیه السلام را قبول ندارید، مأمون گفت بلی امامت آن حضرت را قبول دارم
آن شخص به مأمون گفت : امام باید در حال حیات و ممات در حال زنده بودن و پس از مرگ بر همه کس مقدم باشد باید آن حضرت را بالاتر از قبر هارون دفن کنی و قبر مطهر آن حضرت قبله ی قبر هارون باشد و مأمون قبول کرد و دستور داد تا محل دفن آن بزرگوار قبله ی قبر هارون باشد و قبر هارون پائین پای آن حضرت قرار گیرد و چون در قبله قبر هارون کلنگ را به زمین زدند قبری حاضر و آماده پیدا شد و قبر آن حضرت مملو از آب شد و آن ماهیان پیدا شدند و آن ماهی بزرگ پیدا شد که تمام آن ماهیان کوچک را بلعید. ا
باصلت گوید؛ آنگاه آن دعائی را که امام به من تعلیم داده بود خواندم و آب به زمین فرو رفت و قبر خشک شد. مأمون لع چون این معجزات را از قبر و محل دفن امام رضا(ع) مشاهده کرد گفت حضرت رضا عليه السلام در حال زنده بودنش دارای معجزه بود و اکنون پس از مرگش نیز دارای معجزه میباشد در این هنگام شخصی به مأمون گفت آیا میدانی امام رضا (ع) با ظهور این معجزات تو را به چه چیزی خبر داد.
مأمون گفت نمیدانم. آن شخص گفت ؛ آن حضرت با ظهور این معجزات به شما خبر داد که به اه همین زودی ملک و مملکت تو به پایان میرسد و قدرت و شوکت تو تمام می شود و خداوند بر شما بنی عباس شخصی را مسلط میکند تا انتقام اهل بيت رسالت را از شما بگیرد و شماها را نابود سازد همان طور که آن ماهی بزرگ ماهیان کوچک را نابود کرد.
مأمون با تمام شقاوت و قساوتش به حسب ظاهر سخن این شخص را پذیرفت و گفت راست گفتی حضرت رضا عليه السّلام ما را به این مطلب توجه داد. (عيون جلد ۲ صفحه ۲۴۱ تا صفحه ۲۴۴)