شهادت مظلومانه ی حضرت رضا (ع)
روايات متعدد و متواتر و یقینی زیاد و غیر قابل انکاری نشان میدهد که حضرت رضا علیه السّلام را مأمون لع به شهادت رسانده است زیرا مأمون برای حفظ حکومت خود آن حضرت را به خراسان آورده بود و در حقیقت آن بزرگوار را تحت نظر قرار داده بود اما بر خلاف تصورش با قاطعیت و صراحت آن حضرت در مقابل انحرافات خویش رو به رو شد و از طرفی دیگر مناظرات آن بزرگوار در خراسان با صاحبان ادیان و ملل مختلف به آن حضرت عظمت و شهرت جهانی بخشید.
و از سوی سوم عباسیان كراراً در مورد ولایتعهدی حضرت رضا (ع) مأمون را تهدید میکردند و میگفتند مأمون با این کارش خلافت را از بنی عباس به آل علی (ع) منتقل کرد به طوری که در بغداد بنی عباس با ابراهيم بن مهدی بیعت کردند.
لذا مأمون تصمیم گرفت تا آن بزرگوار را از بین بردارد ولی کاملاً مراقب بود که این عمل بسیار سری و مخفیانه انجام گیرد تا مسأله ی تازه ای برای حکومتش به وجود نیاورد.
اما آن بدبخت شقی غافل از این بود که با انجام این جنایت بزرگ دنیا و آخرتش را نابود کرده و زیانکار دنیا و آخرت میگردد. امام رضا عليه السلام كراراً خبر از شهادتش می داد آن بزرگوار به مأمون لع چنین فرمود: إِنّى أَخْرَجُ مِنَ الدُّنْيَا قَبْلَكَ مسموماً مقتولاً بالسم مظلوماً.
ای مأمون برای پذیرش ولایتعهدی به من اصرار نکن به جهت این که رفت من قبل از تو از دنیا میروم در حالی که مظلومانه به وسیله ی زهر جفا به شهادت رسیده ام و فرشتگان زمین و آسمان بر غربت و مظلوميت من گریه میکنند و من در سرزمین غربت کنار قبر هارون دفن میگردم
مأمون گفت با بودن من چه کسی جرأت دارد تا شما را به شهادت برساند حضرت فرمود اگر بخواهم میتوانم بگویم قاتل من کیست و می دانم. (عيون جلد ۲ صفحه ۱۴۰)
آن حضرت در پایان یکی از مجالس مناظره ای که با خود مأمون داشت به تمام اشکالات مأمون جواب کافی داده بود به طوری که مأمون به حسب ظاهر از عظمت علمی و دانش موهبتی امام رضا عليه السلام اظهار خشنودی میکرد حضرت رضا (ع) به علی بن محمد بن جهم چنین فرمود: يابن جهم لأيغرنك ما الفيته عليه من إكرامى و الاستماع منى فانه سيقتلني بالسم و هو ظالم ای پسر جهم سخنان ظاهری مأمون تو را فریب ندهد و احترام ظاهری او تو را گول نزند به جهت این که مأمون بزودی مرا به وسیله ی زهر جفا به شهادت می رساند در حالی که به من ظلم کرده است. (عيون جلد ۲ صفحه ۲۰۲)
و نیز هنگامی که دعبل قصیده ی مدارس آیات را برای امام رضا (ع) خواند به این شعر که رسید
و قبر ببغداد لنفس زكية تضمنها الرحمن بالغرفات
و قبر یکی از فرزندان پیغمبر که صاحب نفس زکیه است در بغداد می باشد که خداوند او را در غرفه های بهشت جای بدهد منظور موسى بن جعفر (ع) است.
امام رضا (ع) فرمود: ای دعبل من نیز دو بیت میگویم در همین موضع از قصیده ات ملحق ساز بعد حضرت چنین فرمود :
و قبر بطوس يا لها من مصيبة توقد بالأحشاء في الحرقات
إلى الحشر حتى يبعث الله قائماً يفرج عنا الهم والكربات
و قبر یکی از فرزندان رسول خدا (ص) که مصیبت بزرگی برایش پیش خواهد آمد در طوس است که اعضاء داخلی بدنش به وسیله ی شعله های زهر خواهد سوخت
این مصائب تا قیامت هست تا این که خداوند قائم ما را بفرستد که آن بزرگوار غم و اندوه را از ما برطرف سازد. دعبل عرض کرد ای فرزند رسول خدا! این قبری که در طوس است قبر کدام یک از فرزندان پیامبر خدا میباشد.
حضرت فرمود این قبر من است.
ولا تنقضي الايام والليالي حتى يصير طوس مختلف شیعتی و زوارى الا فمن زارني في غربتي بطوس كان معي في درجتي يوم القيامة مغفوراً له. (عيون جلد ۲ صفحه ۲۶۴)
و دیر زمانی نگذرد که طوس محل رفت و آمد شیعیان و زائرین حرم من خواهد شد و هر کس که مرادر سرزمین غربت زیارت کند روز قیامت در درجه ی من خواهد بود و خداوند گناهان او را خواهد بخشید.
کیفیت شهادت آن امام مظلوم
عالم بزرگوار شیخ مفید متوفی ۴۱۳ هجری قمری چنین مینویسد حضرت رضا علیه السّلام کراراً مأمون را نصیحت میکرد روزی آن امام معصوم وارد خانه ی مأمون شد دید مأمون وضو می گیرد و غلامش آب میریزد حضرت فرمود يا امير المؤمنين لا تشرك بعبادة ربك احداً.
مأمون به غلامش دستور داد کناری رود و خودش وضویش را تمام کرد اما باطناً ناراحت شد و کینه ی امام رضا علیه السلام را در دل گرفت. حضرت رضا علیه السّلام در مورد انحرافات اخلاقی فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل که نفوذ زیادی در دولت مأمون داشتند به مأمون تذکراتی میداد و مأمون را از این که چشم و گوش بسته تسلیم گفتار و سیاست آن دو گردد برحذر می داشت لذا آن دو مرد ظالم و زر اندوز نیز کینه ی امام را در دل گرفتند و مأمون را بر ضد آن حضرت تحریک کردند تا این که مأمون آن حضرت را به وسیله ی زهر به شهادت رساند.
به طوری که روزی حضرت رضا عليه السلام با مأمون غذائی را خوردند و حضرت بر اثر آن غذا بیمار شد مأمون نیز خود را به بیماری زد تا وانمود کند که غرضی در کار نبوده بلکه آن غذا فاسد بوده و هر دو را مریض کرده است و حضرت نیز از این مسمومیت بهبودی پیدا کرد.
شیخ مفید سپس مینویسد محمد بن علی بن حمزه از منصور بن بشیر از برادرش عبدالله بن بشیر چنین نقل کرده است که عبدالله گفت مأمون به من دستور داد تا ناخنهای خود را بلند کنم و این کار را برای
خود عادی جلوه دهم من نیز چنان کردم سپس مرا خواست و چیزی که به تمرهندی شباهت داشت به من داد و گفت این را به همه جای هر دو دستت بمال من نیز چنان کردم ، آنگاه مأمون لع از نزد من حرکت کرد و به عیادت امام رضا (ع) رفت و گفت حال شما چگونه است حضرت فرمود امید بهبودی دارم و حالم رو به صحت است.
مأمون گفت من هم بحمد الله امروز بهتر هستم بعد به حضرت عرض کرد امروز کسی از پرستاران و خدمتگزاران از شما دیدن کرده است.
حضرت فرمود نه
مأمون ظاهرا خشمگین شد و بر سر غلامانش فریاد زد که چرا به حال آن حضرت رسیدگی نکرده اید.
عبد الله بن بشیر میگوید ؛ مأمون به من گفت برای ما انار بیاور من چند عدد انار حاضر کردم
مأمون گفت با دست خود آن را بفشار من فشردم و مأمون آن آب انار فشرده مسموم را با دست خود به حضرت رضا علیه السلام خورانید و همان سبب وفات آن حضرت شد و از این جریان دو روز بیشتر نگذشت که آن حضرت به شهادت رسید. (ارشاد مفید چاپ اعلمی صفحه ۳۱۵)
ابا صلت گوید ؛ بعد از بیرون آمدن مأمون از نزد امام رضا علیه السلام من خدمت آن بزرگوار رفتم حضرت فرمود یا اباصلت قد فعلوها.
ای اباصلت اینان کار خود را انجام دادند و به مراد خود رسیدند آنگاه آن حضرت تا آخرین لحظات زندگانی اش مشغول ذکر الهی بود تا به رحمت خدا واصل گردید. (ارشاد مفید چاپ اعلمی صفحه ۳۱۵)
و مطابق روایت دیگری که این جهم نقل کرده است آن حضرت را به وسیله ی انگور مسموم کردند. (ارشاد مید چاپ اعلمی صفحه ۳۱۶)
و هم چنین مطابق نقل اباصلت که خواهد آمد آن حضرت را به وسیله ی انگور مسموم نمودند.
همین روایت را شیخ صدوق متوفی ۳۸۱ هجری قمری نقل کرده است. با این تفاوت که میگوید آن انار از درختی بود که در باغ خانه ی امام رضا (ع) بود.
مأمون به حضرت رضا(ع) گفت مقداری از این آب انار را بمکید. آن حضرت فرمود باشد بعداً این کار را انجام خواهم داد.
مأمون گفت نه به خدا سوگند هم اکنون باید میل بفرمائید.
امام علیه السلام ناگزیر و ناچار اندکی از آن آب انار را میل فرمود و مأمون از نزدش بیرون رفت.
راوی گوید من هنوز نماز عصر را نخوانده بودم که آن بزرگوار بر اثر زهر و شدت درد معده پنجاه مرتبه برای قضای حاجت بیرون رفت و در شب حالش شدیدتر شد و به شهادت رسید.
و آخرین سخن امام علیه السلام این آیه ی شریفه بود:
قُلْ لَوْكُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ.
بگو ای پیامبر اگر در خانه های خودتان هم بودید کسانی که شهادتشان مقدر شده بود به محل شهادتشان می رفتند.
و نیز می فرمود: وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا (سوره احزاب آیه ۳۸)
و فرمان خدا حتمی و تخلف ناپذیر است. ( عيون جلد ۲ صفحه ۲۴۰ و ۲۴۱)