در مکارم اخلاق حضرت علی بن موسى الرضا - عليه السلام -
کلینی روایت کرده از الیسع بن حمزه قمی که گفت من در مجلس حضرت امام رضا - علیه السلام بودم با آن جناب سخن میگفتم و خلق بسیاری جمع شده بودند و سئوال از حلال و حرام میکردند که ناگاه مردی بلند قامت گندم گون داخل شد عرض کرد السلام عليك يابن رسول الله - صلى الله علیه وآله ـ من مردی از دوستان تو و پدران تو و اجدادت - علیهم السلام هستم از حج برگشتم و نفقه ام را گم کردم و چیزی ندارم که خود را به منزلم برسانم مرا راه بیاندازید بسوی شهرم، خداوند بر من نعمت داده است در شهرم فقیر نیستم چون برسم به شهر خود از جانب شما تصدق می دهم آنچه را به من عطا می فرمائید.
حضرت فرمود به او بنشین خدا ترا رحمت کند و رو کرد به مردم و برای ایشان سخن میگفت چون متفرق شدند و باقی ماند خراسانی و سلیمان جعفر و خثیمه و من حضرت فرمود : اجازه میدهید مرا داخل حرم شوم.
سلیمان گفت: خداوند برایت خیر پیش آورد پس حضرت وارد اطاق شد بعد از ساعتی بیرون آمد و درب را بست و دست مبارک را از بالای درب بیرون آورد و فرمود کجا است خراسانی؟ عرض کردم حاضرم در اینجا فرمود: بگیر این دویست اشرفی را که من ترا نبینم و تو مرا نبینی، پس سلیمان بعد از بیرون آمدن حضرت عرض کرد: فدایت شوم عطای فراوانی به او دادی و رحم فرمودی پس چرا روی مبارک را از او پوشانیدی؟
فرمود : از ترس اینکه به بینم ذلت سئوال را در چهره ی او برای برآوردن حاجتش آیا نشنیدی حدیث حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله ـ را که فرمود پنهان کننده نیکی معادل است با هفتاد حج عملش و افشا کننده بدی یاری نشده است و پوشاننده آن آمرزیده شده است آیا نشنیدی :
متى آيه يوماً أطلب (الاطلب) حَاجَةً رَجَعْتُ إلى أَهْلي وَوَجْهي بمائه
یعنی ممدوح من کسی است که اگر روزی برای حاجتی نزد او روم ، بر می گردم بسوی اهل خود و آبروی من بجای خود باقی است یعنی به نحوی رفتار میکند که به ذلت سئوال گرفتار نمی شوم. (۱)( منتهى الامال ، ج ۲، ص ۲۶۲.)