گوهر هدایت-در باره زندگی شمس ولایت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع)  ( صص 86-80 ) شماره‌ی 6239

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره فردی ‌ عبادی > سخاوت

خلاصه

ابن شهر آشوب می نویسد ؛ حضرت رضا علیه السلام در روز عرفه ای در خراسان تمام اموال خود را در راه خدا به مستمندان بخشید. فضل بن سهل گفت : ای فرزند رسول خدا (ص) این بخشش زیاد شما موجب ضرر و زیان است. حضرت فرمود نه بلکه این سود و بهره است سپس آن بزرگوار فرمود: آنچه را که به وسیله ی آن طلب اجر معنوی و ثواب اخروی گردد و موجب کرامت نفس انسانی گردد ضرر و زیان نیست.

متن

جود و بخشندگی حضرت رضا علیه السلام

 جود و بخشندگی از عادات و سجایای مردان بزرگ و بزرگوار و کریم النفس و شخصیتهای ارزنده ی جامعه میباشد که در رأس آنان امامان معصوم شیعه میباشند در زیارت جامعه ی کبیره چنین آمده است و عادتكم الإحسان و سجتكم الكرم، ای خاندان نبوت و امامت اعادت شما نیکی به مردم و طبیعت شما کرم وجود است. اینک در این جا به چند داستان تاریخی به طور خلاصه درباره  جود و بخشندگی حضرت رضا علیه السلام اشاره میکنیم امید است مورد قبول آن بزرگوار قرار گیرد. 

1- يعقوب بن اسحاق نوبختی نقل میکند ؛ مردی خدمت امام رضا (ع) عرض کرد ای فرزند رسول خدا (ص) به اندازه ی شخصیت و بزرگواری خودتان به من چیزی مرحمت بفرمائید حضرت فرمود: این برای من امکان ندارد. آن مرد عرض کرد پس به اندازه ی شخصیت من چیزی مرحمت بفرمائید حضرت فرمود این ممکن است. آنگاه به غلامش فرمود به این مرد دویست دینار مرحمت کن. (بحار جلد ۴۹ صفحه ۱۰۰)

۲- ابن شهر آشوب می نویسد ؛ حضرت رضا علیه السلام در روز عرفه ای در خراسان تمام اموال خود را در راه خدا به مستمندان بخشید. فضل بن سهل گفت : ای فرزند رسول خدا (ص) این بخشش زیاد شما موجب ضرر و زیان است. حضرت فرمود نه بلکه این سود و بهره است سپس آن بزرگوار فرمود:

 آنچه را که به وسیله ی آن طلب اجر معنوی و ثواب اخروی گردد و موجب کرامت نفس انسانی گردد ضرر و زیان نیست. (بحار جلد ۴۹ صفحه ۱۰۰)

3-یکی از شیعیان مدینه به نام عبدالله بن ابراهیم غفاری میگوید مردی از خاندان ابو رافع که آزاد شده ی رسول خدا (ص) بود از من طلبی داشت و در مطالبه ی آن اصرار می ورزید مردم نیز او را تحریص می کردند چون خود را درمانده یافتم و دیدم او دست بردار نیست نماز صبح را در مسجد مدینه خواندم و تصمیم گرفتم از حضرت رضا(ع) که آن وقت در عریض روستائی نزدیک مدینه تشریف داشتند کمک بگیرم لذا به همین منظور به عریض رفتم چون به نزدیک خانه ی آن حضرت رسیدم دیدم آن بزرگوار بر الاغی سوار است و در حال بیرون رفتن از منزل است امام که مرا دید متوجه شد که من حاجتی دارم لذا در مقابل من ايستاد من به آن حضرت سلام کردم و عرض کردم قربانت گردم غلام شما طیس از من طلبی دارد و بر مطالبه ی آن اصرار می ورزد به خدا قسم که من به آن حضرت نگفتم آن شخص چه مبلغ پول از من طلب دارد امام عليه السّلام فرمود بنشین تا من برگردم من در حالی که روزه بودم در آن جا ماندم و نماز مغرب را نیز در همانجا بجا آوردم و از زیادی ماندن در آن جا دلتنگ شدم خواستم به منزل خود برگردم که دیدم امام (ع) تشریف می آورد در حالی که جمعیت زیادی از فقراء اطرافش را گرفته بودند و حضرت به آنان کمک مالی میفرمود تا این که حضرت وارد منزل شد و  پس از لحظاتی مرا در منزل احضار کرد...

و دستور داد تا برای من غذا آوردند آن حضرت به غلامش دستور داد تا با من غذا بخورد پس از اتمام غذا حضرت فرمود بالش را بلند کن و آنچه در زیر آن است بردار و من بالش را بلند کردم و مبالغی دینار طلا در بركان آن جا بود برداشتم هنگام مراجعت به منزلم به چهار نفر از غلامانش دستور داد تا مرا به منزلم برسانند من گفتم فدایت شوم اکنون شب است و مأمورین شبانه پسر مسیب در کوچه ها هستند و من دوست ندارم که آنها مرا با غلامان شما ببینند حضرت فرمود راست گفتی سپس به غلامانش دستور داد همراه من باشند ولی هر کجا که من گفتم آنان برگردند، غلامان آن حضرت مراجعت کنند چون نزدیک خانه ام رسیدم آنها را برگرداندم و چون وارد خانه ام شدم و چراغ حاضر شد دیدم دینارهای مرحمتی امام رضا (ع) ٫ ۴۸ دینار است در حالی که طلب آن شخص از من ۲۸ دینار بود در میان پولها دیناری بود که میدرخشید چون آن دینار را نزدیک چراغ بردم دیدم بر روی آن دینار طلا با خط زیبا و نورانی نوشته شده بود که طلب آن شخص (طيس از شما ۲۸ دینار است و بیست دینار دیگر آن مال خودت باشد و در مخارج زندگی ات مصرف کن. (اصول کافی چاپ آخوندی جلد ۱ صفحه ۴۸۷ تا ۴۸۸)

داستان مرد خراسانی

 4- مرحوم کلینی از یسع بن حمزه قمی نقل میکند؛ که گفت من روزی در مدینه در مجلس حضرت رضا عليه السلام حاضر بودم و جمعیت زیادی در محضر مبارک آن بزرگوار جمع بودند و از مسائل حلال و حرام سؤال می کردند.

در این هنگام مردی بلند قامت و گندمگون وارد شد و گفت السلام علیک یا ابن رسول الله من مردی از دوستان شما و دوستان پدران و اجداد شما هستم و اهل خراسان میباشم و از سفر حج بر میگردم ولی پول و اندوخته ام تمام شده است و نمیتوانم به وطن برگردم اگر شما به من کمکی بفرمائید از شما ممنون میگردم من در وطنم اموالی دارم و ثروتمند هستم اجازه بفرمایید هنگامی که به وطنم رسیدم آن پول را از طرف شما به فقراء صدقه بدهم.

امام رضا (ع) به آن مرد فرمود بنشین سپس امام رضا (ع) جواب مسائل مردم را داد و همه ی مردم رفتند و در خدمت آن حضرت فقط سلیمان جعفرى و خثيمه و من يسع بن حمزه ماندیم حضرت رو کرد به ما و فرمود. اتأذَنُونَ لي في الدخول. آیا اجازه میفرمائید تا من وارد اتاق اندرونی خود شوم و بعد وارد اتاق اندرونی شد و پس از لحظاتی بیرون آمد و درب اتاق را بست و از وسط درب اتاق دست مبارکش را بیرون آورد.

و فرمود: مرد خراسانی کجاست آن مرد نزدیک آمد امام رضا (ع) دویست دینار به آن شخص مرحمت کردند و بعد چنین فرمودند این مبلغ را به شما بخشیدم و هنگامی که به وطن خود رسیدی لازم نیست آن را صدقه بدهی ولی از منزل خارج شو که تو مرا نبینی و من نیز تو را نبینم چون آن مرد خراسانی از منزل خارج شد شخصی به نام سلیمان به امام رضا (ع) عرض کرد؛ فدایت شوم درباره ی این مرد لطف شایانی فرمودید ولی چرا پول را از روزنه ی درب مرحمت فرمودید و خودتان را از أن شخص مخفی نمودید.

حضرت فرمود نخواستم ذلت سؤال را در او مشاهده کنم آیا نشنیده ای که رسول خدا (ص) فرمود: المُستَتِرُ بِالحَسَنَةِ تَعْدِل سَبْعِينَ حجة و المذيع بالسيِّئَةِ مخذول و المستتر بها مغفور. 

آن کسی که عمل نیک خود را بپوشاند فضیلت آن برابر با هفتاد حج است و کسی که گناه و بدی را آشکارا انجام دهد خوار و ذلیل است و آن کس که گناه را بپوشاند آمرزیده میشود.

بعد حضرت فرمود: آیا قول شاعر را نشنیده ای که درباره ی ممدوحش گفته است.

متى آته يوماً لأطلب حاجةً      رجعت إلى اهلي ووجهي بمائه

 هرگاه برای رفع نیازی به سوی او بروم به خانه ام بر میگردم در حالی که آبرویم به جای خودش باقی است و حاجتم برآورده شده است. (کافی جلد ۴ صفحه ۲۳ و ۲۴)

۵- محمد بن یحیی فارسی گوید: روزی امام رضا علیه السلام از مجلس مأمون بر می گشت در حالی که سوار بر قاطری بود. ابو نواس شاعر معروف زمان خود در بین راه خدمت آن حضرت رسید و به آن بزرگوار سلام داد و عرض کرد؛ ای فرزند رسول خدا درباره ی شما خاندان نبوت و رسالت اشعاری سروده ام و دوست دارم در محضر مبارکتان بخوانم حضرت اجازه دادند آنگاه ابو نواس اشعار لطیف و زیبایش را چنین شروع نمود

مطهّرون نقتات ثيابهم     تجرى الصلاة عليهم اينما ذكروا

 من لم يكن علوياً حين تنسبه       فماله من قديم الدهر مفتخر 

فالله لما بدا خلقاً فاتقنه     صفاكم واصطفاكم ايها البشر 

و انتم الملاء الاعلى و عندكم     علم الكتاب و ناجائت به السور (عيون جلد ۲ صفحه ۱۴۳ و بحار جلد ۳۹ صفحه ۲۳۶)

1- یعنی آل محمد (ص) پاک و از هر گناهی منزّه میباشند و دامنشان عاری از هر عیب و ننگی میباشد و هر کجا که نام آن بزرگواران برده شود سیل صلواة و درود بر آنان نثار میگردد.

۲- کسی که سلسله ی نسبش به حضرت علی علیه السلام نرسد از روزگار قدیم او را افتخاری نیست. 

3- هنگامی که خداوند مخلوقات را آفرید و کار خلقت آنها را محکم نمود از میان تمام مردم فقط شما آل محمد (ص) را برگزید. 4-شما مخلوقات آسمانی هستید و علم تمام قرآن و علم تمام سوره های قرآن در نزد شما میباشد.

هنگامی که ابونواس اشعارش به پایان رسید حضرت رضا (ع) فرمود تو درباره ی ما اشعاری را سروده ای که هیچ کس قبل از تو چنین اشعاری نگفته است بعد آن بزرگوار به غلامش فرمود آیا از پول خرجی ما چیزی همراه داری غلام عرض کرد؛ آری سیصد دینار در نزد من هست. حضرت فرمود آن را به ابو نواس عطا كن.

سپس فرمود: شاید این مقدار کم باشد آن حضرت از مرکب سواری خود پیاده شد و مرکب سواری خود را نیز به ابو نواس بخشید. (بحار جلد ۴۹ صفحه ۲۳۶ عيون جلد ۲ صفحه ۱۴۳) 

این ابو نواس اشعار بسيار لطيف و زیبای دیگری نیز درباره ی امام رضا علیه السلام دارد که بعضی از آنها در فصل ولایتعهدی حضرت رضا (ع) گذشت.

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه