سخاوت و بخشندگی امام رضا الا
سخاوت و بخشش کرامتی است الهی که بندگان شایسته پروردگار از آن برخوردارند. یکی از صفات با رز انبیاء و اولیاء ، خوی بخشندگی و سخاوت است.
آنان بر این عقیده اند که آنچه در اختیارشان قرار گرفته از عنایات پروردگار است و خداوند را در اموال و نعمت ها شریک میدانند بنابراین از آنچه دارند در راه خداوند بخشش می کنند.
امام رضا ، به بزنطی میفرماید: دارنده نعمت در آزمون بزرگی قرار دارد، زیرا خداوند حقوق خود را در نعمتی که به او داده واجب ساخته است. به خدا سوگند نعمت هایی از پروردگار در اختیار من است که همواره از آن بیمناکم و دست خود را تکان داد تا زمانی که آن را ادا نمایم.
بزنطی میگوید عرض کردم فدایت شوم.... شما با این جلالت این گونه بیم داری؟
فرمود: آری خداوند را ستایش میکنم بر آنچه بر من منت نهاده است. (۲ کافی، ج ۳، ص ۱۵۰۲ تحلیلی از زندگانی امام رضا، ص ۶)
بی شک سئوال و خواهش خواری است و موجب از میان رفتن عزت و آبروی سائل می شود، بنابراین افراد سخی و صاحبان نعمت باید هنگام بخشش به گونه ای عمل نمایند که حرمت و آبروی سائل محفوظ ماند.
امام رضاء الله بخشش را شکر نعمت الهی و سائل را صاحب حق می داند و با این اعتقاد با سائل به شایستگی کامل برخوردار می نماید.
امام رضا که در خاندانی بزرگ پرورش یافته و از یافته های پدر و اجداد گرامی اش رشد و نما کرده هرگز در امر بخشش خساست به خرج نمیداد او بخشش را در حد کمال انجام می دهد به گونه ای که سائل نیازی به سئوال نزد دیگری را نداشته باشد.
نمونه های زیر نشانگر روش امام رضا الله در امر بخشش می باشد:
یکی از شیعیان مدینه به نام عبدالله بن ابراهیم غفاری میگوید مردی از خاندان ابو رافع (غلام پیامبر اکرم ( به نام «طیس» از من طلبی داشت و نسبت به دریافت آن بسیار اصرار می ورزید و من توان پرداخت آن را نداشتم چون خویش را درمانده یافتم، تصمیم گرفتم به امام رضا پناه برم تا او چاره ای اندیشد. امام الله در آن ایام در عریض روستایی نزدیک مدینه به سر می برد.
چون به نزدیک منزل حضرت رسیدم او را سوار بر مرکبی دیدم، شرم و حیا اجازه حضور به خدمت حضرتش را نداد اما حضرت که بر اسرار قلوب مردم آگاهی دارد مرکب را به سوی من راند آنگاه ایستاد و نگاه کرد بر وی سلام کردم و عرض نمودم: «قربانت گردم غلام شما «طيس» از من طلبی دارد و نسبت به دریافت آن بسیار پافشاری می کند، به طوری که مرا رسوا کرده است.
امام فرمود بنشین تا برگردم نماز مغرب را خواندم و با اینکه روزه دار بودم نتوانستم افطار کنم تصمیم گرفتم که باز گردم که امام الله را دیدم که به سویم می آید، در حالی که عده ای گردا گرد آن حضرت را گرفته و او به اتفاق میان آنان مشغول بود. چون از اتفاق آنان فراغت یافت وارد خانه شد و لحظه ای بعد مجدداً بیرون آمد و مرا طلبید. به حضورش رفتم و در کنارش نشستم و درباره ابن مسیب امیر مدینه صحبت کردیم در این میان حضرت فرمود: تردید ندارم که هنوز افطار نکرده ای؟ گفتم آری افطار نکرده ام. پس امام الله دستور داد غذا بیاورند و به اتفاق غلامش از آن غذا خوردیم.
پس از صرف غذا، امام الله به من فرمود: تشک را بلند کن و آنچه در زیر آن یافتی برای خویش بردار
تشک را بلند کردم و دینارهای زیر آن را برداشته و در آستین خود قرار دادم.
آنگاه امام به دستور داد تا چهار نفر از غلامانش برای حفاظت از من و دینارها مرا تا منزل همراهی کنند.
عرض کردم نیازی به حفاظت نیست زیرا شبگردهای ابن مسیب در حال پاسداری هستند و صلاح نیست که شبگردها مرا با غلامان حضرت ببینند.
امام الله به غلامان دستور داد تا هر زمانی که من صلاح دیدم مرا همراهی کنند و سپس باز گردند.
چون به نزدیکی منزل رسیدم غلامان را باز گرداندم پس به خانه رفته و چراغ را روشن کردم و دینارها را شمارش کردم ۴۸ دینار بود در حالیکه طلب «طیس» ۲۸ دینار بود.
در میان دینارها یکی از آنها نظرم را جلب کرد آن را برداشتم و کنار نور چراغ بردم به طور آشکار بر روی آن نوشته بود ۲۸) دینار طلب آن مرد و بقیه مال خودت می باشد. در حالی که من درباره مقدار طلب «طیس» سخنی را با امام یا در میان نگذاشتم. (اصول کافی، ج ۱، صص ۲۸۸ - ۲۷۸؛ بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۲۸؛ سیره چهارده معصوم، صص ۷۰۰ - ۶۹۹؛ زندگانی امام)
سخاوت
در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختی نقل شده است که گفت: مردی به امام رضا رسید و از او خواست تا به اندازه مردانگی حضرتش به او عطا کند.
امام فرمود: آنچه می خواهی در اختیارم نیست.
او گفت: حال که چنین است به اندازه مردانگی خودم به من عطا کن
حضرت فرمود به این اندازه موجود دارم. آنگاه به غلام خویش فرمود تا به وی دویست دینار بدهد. ( مناقب، ج ۲، ص ۳۶۱؛ زندگانی امام رضا، ج ۱، ص ۶۲)
کلینی نیز در کتاب کافی از الیسع بن حمزه نقل کرده است که گفت: در مجلس امام رضا بودم و مردم گردا گرد آن حضرت را گرفته و درباره احکام حلال و حرام سئوال می کردند. در این هنگام مردی بلند قامت و گندمگون وارد شد و بر حضرت سلام داد و گفت: من از دوستداران شما پدران و نیاکانت هستم و از سفر حج باز میگردم و در این سفر خرج راه خویش گم کرده و آنچه با خود همراه دارم تکافوی بازگشت مرا به خانه خویش نمی کند. بر من منت خواهی گذاشت چنانچه اسباب بازگشت مرا فراهم سازی و چون به مقصد رسیدم هزینه آن را برایتان صدقه خواهم داد.
امام الله فرمود: بنشین و خدا تو را رحمت کند.
سپس امام ال به ادامه بحث و پاسخ به سئوالات مردم پرداخت، تا اینکه همه رفتند و در آن میان فقط سلیمان جعفری، خیثمه و من ماندیم امام الله برخاست و از ما اجازه خواست تا به اندرونی رود گفتیم فرمان شما را خداوند مقدم داشت. پس از لحظه ای از اندرونی در را کمی باز کرد و دست خویش را از بالای آن بیرون آورد و پرسید آن مرد خراسانی کجاست؟ پاسخ داد: اینجایم.
امام فرمود: این دویست دینار را بستان و به آن تبرک جو و هزینه مخارج سفر خویش نما و سپس آن را از جانب من صدقه بده اینک برو تا نه من تو را ببینم و نه تو مرا
آن مرد پول را ستاند و رفت چون با امام الا تنها شدیم سلیمان از حضرت درباره علت پوشاندن چهره خویش از آن مرد سئوال کرد؟
امام الله فرمود در هراس بودم مبادا خواری تقاضا را در سیمایش ببینم. مگر سخن حضرت رسول اکرم را نشنیدی که فرمود: کسی که در نهان به امر خیر اقدام کند، ثوابی برابر با انجام هفتاد مرتبه حج را خواهد برد و آن کسی که زشتی را اشاعه می دهد، خوار و ذلیل است و کسی که در نهان گناه کند آمرزیده است و آیا سخن یکی از پیشینیان را نشنیده ای که گفته است: هرگاه برای رفع نیازی نزد او بروم به سوی اهل خانه ام باز می گردم، در حالی که آبرویم به جای مانده است. (فروع کافی، ج ۴، صص ۳۲ و ۲۴؛ سیره معصومان، ج ۵، ص ۱۵۰)
بزنطی میگوید امام رضا الله نامه ای به پسرش امام جواد نوشت که من آن را خواندم محتوای نامه چنین بود ای فرزند شنیده ام هنگامی که بر مرکب سوار می شوی، غلامان تو را از در کوچک خارج میکنند این عمل نشان از بخل آنان میکند زیرا نمی خواهند از ناحیه تو به کسی خیری رسد. از آنجا که حقی بر گردن تو دارم میخواهم که همواره از در بزرگ تردد کنی و هنگامی که بر مرکب سوار میشوی با خود دینار و در هم همراه کن تا چنانچه کسی از تو درخواستی نمود بتوانی بخشش کنی حال اگر درخواست کننده از عموهایت بود کمتر از پنجاه دینار احسان مکن و بیشتر از آن را خود میدانی و اگر از عمه هایت طلب بخششی کردند، کمتر از بیست و پنج دینار مده و بیشتر از آن را خود می دانی.
از خداوند میخواهم که مرتبه تو را بلند گرداند پس بخشش کن و با یاری خداوند از تنگدستی بیمناک مباش (عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۸)
نقل کرده اند که در جریان بیعت گرفتن امام رضا سه تن از جمله جلودی فرمانده سفاک هارون الرشید به مخالفت برخاستند و از بیعت با آن حضرت سرباز زدند. مأمون دستور داد هر سه را گردن بزنند چون نوبت جلودی رسید امام الا وساطت کرد تا مأمون از گناه او در گذرد و خون او را هدر ندهد و او نیز میندارد که حضرتش به خاطر جنایات او در مدینه نزد مأمون به سعایت برخاسته است. جلودی در زمان هارون به مدینه یورش آورد و به ظلم و تعدی به مردم خصوصاً خاندان ابو طالب پرداخت تا آنجا که لباس های زنان خانواده ابو طالب را غارت کرد و جز پیراهنی برای آنان باقی نگذاشت و حضرت از این جنایت بسیار خشمگین و غمین گشت
جلودی که در اندیشه خود امام را از عوامل مأمون می پنداشت، مأمون را سوگند داد تا به گفته های امام اله اعتنایی نکند. مأمون نیز گفت: به خدا سوگند هرگز وساطت او را درباره تو نمی پذیرم و دستور داد او را گردن بزنند.(زندگینامه چهارده معصوم، ص ۷۳)
امام رضا به تأسی از روش پدران بزرگوار خویش در انجام امور خیر بسیار اهتمام می ورزید و دور از چشم مردم و در تاریکی شب و در پنهانی مستمندان را یاری می کرد و صدقه می داد.
عباس صولی نقل میکند که امام رضا کار نیک و خیر بسیار انجام می داد و در پنهانی صدقه می داد و بیشتر این اعمال را در تیرگی شب انجام می داد.(بحار الانوار، ج ۱۲، صص ۸۳-۸۲)