زندگانی امام علی ابن موسی الرضا- مناقب الرضا  ( صص185-192 ) شماره‌ی 6198

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تلاش مأمون برای ترور شخصيت حضرت > نماز باران

خلاصه

روز دوشنبه بدرستی که رسول خدا در شب گذشته به خواب من آمد و با او بود امیرالمؤمنین علی - علیه السلام ، و فرمود ای پسرم منتظر روز دوشنبه باش و به صحرا برو و طلب باران کن که خداوند متعال باران عطا کند به ایشان و خبر بده مردمان را به آنچه را که خداوند به تو بنمایاند و مردم نمی دانند از حال خودشان تا زیاد شود معرفت و علم مردمان به فضل تو و مقام و مرتبت تو در نزد پروردگارت. چون روز دوشنبه شد صبحگاه حرکت کرد به صحراء و مردم بیرون آمدند و نظر می کردند که حضرت بر فراز منبر برآمد و حمد و ثنای الهی را بجا آورد.

متن

نماز باران خواندن حضرت على بن موسى الرضا - علیه السلام - در شهر مرو

 روایت کرده امام حسن عسکری از پدرش از امام علی هادی از پدرش امام محمد جواد علیهم السلام که هنگامی که مأمون قرار داد حضرت رضا علیه السلام - را ولیعهد خود مدتی باران از آسمان نبارید پس بعضی از هم نشینان مأمون و دشمنان حضرت رضا - علیه السلام میگفتند بنگرید چون حضرت رضا ولیعهد ما شد و اینجا آمد پس خداوند باران را از ما حبس نمود.

 این خبر به مأمون رسید و بر اوگران آمد به حضرت رضا - عليه السلام - عرض کرد : باران نباریده از آسمان پس اگر بخوانی خدای عزّ وجل را که بر مردم باران بیاراند؟

حضرت رضا - علیه السلام - قبول کرد مأمون گفت: در چه روزی دعا میکنید؟

 و آن روز جمعه بود و حضرت فرمود: روز دوشنبه بدرستی که رسول خدا در شب گذشته به خواب من آمد و با او بود امیرالمؤمنین علی - علیه السلام ، و فرمود ای پسرم منتظر روز دوشنبه باش و به صحرا برو و طلب باران کن که خداوند متعال باران عطا کند به ایشان و خبر بده مردمان را به آنچه را که خداوند به تو بنمایاند و مردم نمی دانند از حال خودشان تا زیاد شود معرفت و علم مردمان به فضل تو و مقام و مرتبت تو در نزد پروردگارت.

چون روز دوشنبه شد صبحگاه حرکت کرد به صحراء و مردم بیرون آمدند و نظر می کردند که حضرت بر فراز منبر برآمد و حمد و ثنای الهی را بجا آورد. 

«ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ يَارَبِّ أَنْتَ عَظَمْتَ حَقَّنَا أَهْلَ الْبَيتِ فَتَوَسَّلُوا بِنَا كَمَا أَمَرْتَ وَآمَلُوا فَضَلَكَ وَرَحْمَتَكَ وَتَوَقَّعُوا إِحْسَانَكَ وَنِعْمَتَكَ فَاسْقِهِمْ سَقْيَا نَافِعاً عاماً غَيْرَ رايب ولا ضائر وَلَيَكُن ابتدأ مَطَرِهِمْ بَعْدَ انْصِرافِهِمْ من مَشْهَدِهِمْ هذا الى منازلهم وَمَقارِهِمْ» سپس عرض کرد ای پروردگار من تو بزرگ قرار دادی حق ما اهل بیت را پس متوسل شدند مردم به ما چنانکه امر فرمودی تو و آرزو دارند فضل و رحمت ترا انتظار دارند احسان و نعمت تو را پس سیر آب کن ایشان را بارانی نافع که همگانی و سراسری زمین ببارد فوری و تأخیر نداشته باشد و بی ضرر باشد، و آغاز بارش پس از مراجعت کردن به منازل خود باشد از این (مصلی) و قرارگاه.

 راوی گوید به حق آن کسی که محمد را به راستی و درستی به پیغمبری فرستاد که ناگهان بادها وزیدن گرفت در هوا و ابرها آسمان را با غرش و برق درخشنده طوفانی کرد مردم حرکت کردند گویا میخواستند از باران پناهگاهی فراهم کنند؟

حضرت رضا - عليه السلام - فرمود: آسوده باشید در مکان خود این ابر از برای شما نیست بلکه برای اهل فلان شهر است آن ابر گذشت پس ابر دیگر آمد غرش کنان و برق زنان مردم به حرکت آمدند حضرت فرمود: آرام باشید این ابر هم برای شما نیست این ابر برای فلان شهر است پیوسته ابر می آمد تا ده ابر آمد و عبور کرد حضرت علی بن موسى الرضا - عليه السلام - می فرمود آسوده باشید سپس ابر یازدهمین پدیدار شد آن بزرگوار فرمود آی مردم این ابر را خداوند برای شما فرستاده است شکر کنید خدا را بر این مزیت و برتری او بر شما بروید بسوی منزلهایتان و قرارگاههای خودتان این ابر بالای سرهای شما بایستد و بارش خود را نگهدارد از شما تا وارد منزلهای خود شوید پس فرود آید بر شما خیر و خوبی ها آنچه شایسته بزرگواری خداوند متعال و جلالت او است.

حضرت از منبر فرود آمد و مردم مراجعت کردند پس آن ابر باران خود را نگاهداشت تا اینکه مردم نزدیک شدند به منزلهای خود پس از آن باران بشدت بارید که پر شد رودها و حوضها و استخرها و صحراها از آب باران پس مردم می گفتند گوارا باد از برای فرزند پیغمبر خدا کرامتها و بخششهای خداوند عزوجل پس حضرت رضا علیه السلام آمدند در حضور مردم و جمعیت بسیاری حاضر شدند حضرت فرمود: ای مردم از خدا بترسید از نعمتهای خداوند بر شما پس فرار ندهید به گناهان خود نعمتهای او را بلکه نعمتهای خدا را ادامه بدهید به اطاعت خداوند و شکرگزاری بر نعمتها و بخششهای او بدانید که بعد از ایمان به خداوند و اعتراف به حقوق دوستان خدا از آل محمد صلى الله عليه وآله . شكرى نتواند کرد که محبوب تر باشد در نزد خداوند از یاری کردن شما برادران مؤمن خود را بر دنیای ایشان که گذرگاهی برای ایشان بسوی بهشت پروردگارشان همانا هر کس کمک کند برادر دینی خود را در امر دنیای او از بندگان ویژه خداوند تبارك و تعالى خواهد بود و در این باب از حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله . بیانی است که سزاوار نیست از برای گوینده ای ترک کند عمل به آن را در برتری دادن خداوند نسبت به اعانت کننده برادر دینی خود و آن بیان رسول - صلى الله علیه و آله ـ این است): 

به حضور پیغمبر صلی الله عليه وآله - عرض شد: فلانی هلاک شد از انجام گناهان چنین و چنان پس پیغمبر صلى الله عليه وآله - فرمود : بلکه نجات یافت؟ پایان نمی دهد عملش را خداوند مگر به خوبی و بزودی گناهان او را محو کند و تبدیل کند به خوبیها، زیرا که این مرد در راهی میگذشت که مؤمنی برهنه شد بود عورتش و خود متوجه نبود که عورتش آشکار شده پس این مرد عورت او را پوشانید و به او هم خبر نداد از ترس اینکه مبادا شرمنده شود و خجالت بکشد، سپس آن مؤمن شناخت او را که چنین عملی انجام داده است پس آن مؤمن درباره او چنین دعا کرد: «أَجْزَلَ اللهُ لَكَ الثوابَ وَأَكْرَمَ لَكَ المآب، ولا ناقشك في الحساب فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ فِيهِ». ترجمه : خداوند ثواب عظیم به تو عطا فرماید پایان امر ترا به

خیر گرامی بدارد و در هنگام حساب بر تو سخت نگیرد. 

خداوند دعای او را مستجاب کرد پس این بنده گناه کار) به دعای آن مؤمن عاقبتش بخیر گردید چون گفتار پیغمبر صلى الله عليه وآله - رسید به آن مرد گناهکار توبه کرد و بازگشت به خداوند و اطاعت او نمود پس هفت روز از این واقعه نگذشته که در چراگاه چهارپایان مدینه را غارت کردند رسول خدا -صلى الله عليه وآله - جماعتی را تعقیب دزدان اعزام فرمود و این مرد یکی از آن افراد بود، که در بین آن جماعت این مرد به فیض شهادت نائل گردید. (۱)(عيون اخبار الرضا - عليه السلام .، ج ۲، باب ۴۱، ص ۱۶۷ - ۱۶۵ )

ماجرای طلب باران کردن حضرت رضا «ع» و آمدن باران و اعتراض حمید بن مهران به آن حضرت و هلاک کردن شیران او را در مجلس مأمون امام محمد الجواد - عليه السلام - فرموده که بسبب دعای حضرت رضا علیه السلام و آمدن باران خداوند برکت داد به جمیع شهرها و شخصی که می خواست او وليعهد مأمون شود و حضرت رضا عليه السلام . وليعهد نشود، او و سایر حسد برندگان که در نزد مأمون حضور داشتند یکی از آنها به مأمون گفت : 

ای امیرالمؤمنین در پناه خدا باشی که تو آخرین خلیفه باشی از خلفاء در خارج کردن (خلافت) را که شرفی است همگانی و افتخاری است بزرگ از خاندان فرزندان عباس به سوی خاندان فرزند حضرت علی - علیه السلام - هر آینه تو کمک کردی بر ضرر خود و خاندانت که آوردی این ساحر فرزند ساحر را که گمنام بود آشکارش کردی فرومایه بود او را بلند مرتبه کردی فراموش شده بود بلند آوازه اش کردی، گوشه نشین بود بلند مقامش کردی زیرا پر کرد دنیا را به این باران که به دعای او نازل شد با سخنرانی خود بازاریابی و خریدار پیدا کرد و بسیار خائفم که این مرد خارج کند خلافت را از خاندان عباس به خاندان علی - علیه السلام - بلکه می ترسم که با سحرش نابود کند نعمت سلطنت ترا و انقلاب و نهضت کند در کشور تو و تو را عزل کند آیا کسی چنین جنایت بر خود و کشورش نموده مثل جنایت تو ؟

 مأمون در پاسخ او گفت: این مرد حضرت رضا ـ علیه السلام - ) در پنهانی از ما مردم را دعوت به خود میکرد پس ما خواستیم او را ولیعهد خود قرار دهیم تا مردم را بسوی ما دعوت کند و اعتراف کند به خلافت و سلطنت ما و کسانی که شیفته او شده اند و اعتقاد پیدا کرده اند و بدانند که آنچه او ادعا کرده بود از کم و زیاد، درست نیست و این امر خلافت مخصوص ما است نه او و ما ترسیدیم که اگر او را بر این حالت واگذاریم رخنه کند و بشکند سد را که نتوانیم آن را دفع کنیم و کاری نسبت به ما انجام دهد که قدرت بر رفع آن نداشته باشیم و اکنون چنین کردیم او را ولیعهد خود کردیم اشتباه کردیم و او را در امر خود فریب دادیم او را مقام و رفعت دادیم مشرف بر هلاکتش کردیم و در کار او سستی جایز نیست، ولکن نیازمندیم که اندک اندک مقام او را پائین آوریم تا نزد ملت و رعیت منعکس کنیم که او سزاوار امر خلافت نبوده سپس تدبیری کنیم درباره او به آنچه ریشه بلای او را قطع کند.

آن مرد به مأمون گفت : یا امیرالمؤمنین به من اذن بده تا با او مناظره و مجادله کنم و او و اصحابش را ساکت کنم و عظمت مقام او را پائین آورم، اگر هیبت و ترس تو در دل من نبود هر آینه او را بر جای خودش می نشانیدم و روشن میکردم برای مردم ناتوانی او را در امر خلافت که برا او تثبیت کردی؟

مأمون گفت : چیزی در نزد من بهتر از این نیست.

آن مرد (حمید بن مهران گفت: جمع کن چهره های اهل کشورت را از فرماندهان لشکر و قاضیان و برگزیدگان از فقهاء تا ظاهر کنم نقصان او را در حضور ایشان در نتیجه گرفتن او را از مقامی که برای او قراردادی از روی علم و دانائی باشد و تصویب کنند کار ترا.

راوی گوید که مأمون جمع آوری کرد چهره های اهل کشورش را در مجلس بزرگ و جا داد و خودش هم در آن مجلس نشست و حضرت رضا - علیه السلام - را در مرتبه (ولیعهدی که برای او قرار داده بود نشانید پس آن مرد حاجب (دربان) که تقاضای کاستن مقام حضرت رضا - عليه السلام را کرده بود (حمید بن مهران آغاز به سخن کرد و عرض کرد به آن حضرت مردم حکایات زیادی از تو نقل می کنند و در وصف تو زیاده روی مینمایند به آنچه میبینم که اگر تو آگاهی پیدا کنی به آن تبری می جوئی از آن.

و از این وصفها یکی این است که تو دعا کردی و خدا را خواندی در بارانی که عادت همه ساله خود از آسمان میبارید پس قرار دادند مردم معجزه از برای تو و به این معجزه ثابت کردند برای تو که در دنیا نظیری برایت نیست و حال آنکه این امیرالمؤمنین که خداوند باقی بدارد او را و سلطنتش را مقایسه نشود با احدی مگر آنکه بر او برتری دارد منصب ولیعهدی داده به تو و در مقامی قرار داده که می شناسی پس سزاوار نیست که آنچه بر تو دروغ بستند در مقام انفاذ آن برآئی و گناه آن دروغ بر امیرالمؤمنین باشد؟

پس حضرت رضا علیه السلام - فرمود : من بندگان خدا را رد نمیکنم از خبر دادن نعمتهایی را که خداوند بر من برتری داده و اگرچه من طلب شوق و نشاط بر اوصاف خود نمیکنم اما اینکه گفتی صاحبت (مأمون) مرا مقام داده است این مقامی است که خداوند به من عطا فرموده پس آگاه باش که مأمون مرا عطا نکرده است مگر آن مقامی که سلطان مصر به یوسف صدیق عطا کرد و تو می دانی جریان حال آنها را یعنی چنانکه عمل یوسف و پادشاه مصر از جانب خدا بود عمل من و مأمون نیز از جانب خدا است.

چون حمید بن مهران این سخن را شنید غضب کرد و گفت : ای پسر موسى - علیه السلام - از حد خود تجاوز کردی و از شأن خود زیاده روی کردی از برای اینکه خداوند بارانی که مقدر کرده بود در وقت خود که پیش و پس هم نمی شد آیت کرامت قرار دادی برتری میجوئی به آن و علامت صولت و سطوت میکنی؟ مثل اینکه معجزه ابراهیم خلیل - علیه السلام آوردی؟ هنگامی که سرهای چهار پرنده را به دست گرفت و اعضای آنها را که ریز ریز کرده بود و بر روی کوه ها گذاشته بود خواند آنها را پس اعضای آن مرغان نزد او آمدند و به سرهای خود پیوستند؟ و بالهای خود را حرکت دادند و پرواز کردند به اذن خداوند متعال پس اگر تو هم راست گوئی در این ادعائی که خیال میکنی این دو صورت شیر که بر روی مسندی که مأمون بر آن تکیه کرده است زنده کن و بر من مسلط کن که در این صورت علامت معجزه تو خواهد بود؟

و اما بارانی که عادت بر باریدن آن جاری است تو سزاوارتر از دیگران نیستی که به سبب دعای تو نازل شده باشد و حال آنکه دیگران هم دعا کردند چنانکه تو دعا کردی؟

پس حضرت رضا - علیه السلام در غضب شد و به آن دو صورت شیر فریاد زد : «دُونَكُما الفاجر فَافْتَرَاسَاهُ وَلا تَبْقِيالَهُ عَيْناً وَلا اَثَراً »این فاجر دروغگو را که در نزد شما است او را بدرید و بخورید و از او اثر و عینی باقی نگذارید.

 تا فرمان امام علیه السلام - صادر شد آن دو صورت شیر ناگهان دو شیر درنده شدند و حاجب حمید بن مهران را در هم شکستند و خوردش کردند و خوردند و خونش را هم لیسیدند بطوری که چیزی از او باقی نماند و حاضرین در مجلس و حشت زده به آن صحنه نگاه میکردند پس هنگامی که از حاجب فراغت یافتند رو کردند به حضرت رضا علیه السلام گفتند : ای ولی خدا درباره او چه امر می فرمائید ما را نسبت به این مرد اشاره کردند به مأمون آیا او را به سرنوشت (حاجبش برسانیم)؟

مأمون از شنیدن سخن شیران بیهوش شد - غش کرد، حضرت رضا - علیه السلام فرمود : گلاب بریزید به روی مأمون و او را خوشبو کنید تا بهوش آید؟ انجام دادند نسبت به او بهوش آمد مأمون شیران سخن خود را تکرار کردند «آتَأْذَن لَنا أَنْ تلْحِقَهُ بِصَاحِبِهِ الَّذِي أَفْنَيْنَاهُ؟»

گفتند شیران آیا اذن میدهی ما این مرد را به رفیقش ملحق سازیم چنانچه او را نابود کردیم؟

حضرت رضا علیه السلام - فرمود : خير مأذون نیستید زیرا خداوند در این مرد (جنایتی) قرار داده است که باید آن را انجام دهد و اجرا کند( اشاره به زهر دادن مأمون آن حضرت است.)

قال - عليه السلام .« لَا فَإِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِيهِ تَدْبِيراً هو مُمْضِيهِ».

سپس شیران گفتند: به ما چه فرمان می دهی؟

حضرت فرمود : «عَوِّدا إلى مَقَرِكُما كَما كُنْتُما فصارا إلى المَسْنَدِ وَصارا صورتين كما كانتا برگردید بجای اولیه خود چنانکه بودید؟ پس دو شیر برگشتند

بروی پشتی و مانند گذشته دو صورت شدند.

 پس مأمون عرض کرد : «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَفاني شَرَّ حَميد بن مهران» - (حمد) خداوندی را سزد که مرا از شر حمید بن مهران آن مردی که شیران خوردند او را نجات داد. 

پس از آن به حضرت رضا - علیه السلام - عرض کرد ای فرزند پیغمبر خدا صلی الله عليه وآله . این امر خلافت مخصوص جد شما رسول خدا است پس از آن جناب مخصوص شما است پس اگر بخواهید به تو واگذار کنم از جانب او. 

سپس حضرت فرمود : اگر میخواستم هر آینه ترا مهلت نمی دادم و از تو درخواست کنم بلکه از خدا میخواستم چونکه خداوند متعال هر آینه عطا فرموده است اطاعت و فرمانبرداری سایر مخلوق آفریده های خود را مثل فرمانبرداری این دو صورت شیر و تمام مخلوق و آفریده گان او مرا اطاعت می کنند، مگر جمعی از نادانهای فرزندان آدم و ایشان اگر چه در بهره و نصیبشان ضرر و زیان بردند، پس از برای خداوند عزوجل در این عمل تدبیر و مصلحتی است که مرا امر نموده که اعتراض نکنم بر تو و آنچه تو اظهار کنی از عملی زیر فرمان تو باشم همچنانکه یوسف را مأمور فرمود که زیر دست فرعون مصر باشد و عمل به گفته او کند. 

راوی گوید : بعد از این واقعه مأمون همواره در برابر حضرت علی بن موسى الرضا - عليه السلام - تواضع و کوچکی میکرد و در تهیه کشتن آن حضرت بود تا اینکه انجام داد درباره آن بزرگوار آنچه کرد. «۱» (عيون اخبار الرضا - عليه السلام .، ج ۲، باب ۴۱، ص ۱۷۰ - ۱۹۵)

آیت شیر خدا بین که به فرمان رضا شیر از پرده پی حمله هراسان خیزد «۲»( قاسم رسا ملك الشعراء.)

مخاطب

جوان ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی