سلطان سریر ارتزاق  ( صص 41-39 ) شماره‌ی 6113

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی

خلاصه

حضرت رضا الله پس از اینکه وارد مرو شد مأمون پیشنهاد کرد که خلافت را بپذیرد امام رضا به شدت با این تقاضا مخالف نمود. ابو الصلت هروی گوید مامون به حضرت رضا القلم گفت: ای فرزند رسول خدا من علم و دانش و فضل و زهد و ورع و عبادت تو را میدانم و تو را برای خلافت از همگان شایسته تر می دانم حضرت رضا الفرمود: من به عبادت و پرستش پروردگار افتخار می کنم و با زهد در دنیا امیدوارم خداوند مرا از شرور دنیا نجات دهد و با ورع و پرهیزکاری و دوری از محرمات امید رستگاری دارم و با تواضع و فروتنی آرزوی مقام بلند در نزد خداوند را دارم مأمون گفت: من در نظر دارم خود را از خلافت خلع کرده و تو را به جای خود بگذارم.

متن

 پیشنهاد ولایتعهدی

حضرت رضا الله پس از اینکه وارد مرو شد مأمون پیشنهاد کرد که خلافت را بپذیرد امام رضا به شدت با این تقاضا مخالف نمود. ابو الصلت هروی گوید مامون به حضرت رضا القلم گفت: ای فرزند رسول خدا من علم و دانش و فضل و زهد و ورع و عبادت تو را میدانم و تو را برای خلافت از همگان شایسته تر می دانم حضرت رضا الفرمود: من به عبادت و پرستش پروردگار افتخار می کنم و با زهد در دنیا امیدوارم خداوند مرا از شرور دنیا نجات دهد و با ورع و پرهیزکاری و دوری از محرمات امید رستگاری دارم و با تواضع و فروتنی آرزوی مقام بلند در نزد خداوند را دارم مأمون گفت: من در نظر دارم خود را از خلافت خلع کرده و تو را به جای خود بگذارم. حضرت رضا ( القلم ) فرمود اگر این خلافت حق تو است و خداوند آن را برای تو مقرر کرده است بنا بر این جایز نیست خود را از آن خلع کنی و لباسی که خداوند بر بدن تو پوشانیده از خود دور کنی و در بدن دیگری از بپوشانی و اگر چنانچه خلافت حق تو نیست. حق نداری آن را به دیگری واگذار کنی مأمون گفت ای فرزند رسول خدا باید پیشنهاد مرا قبول کنی. امام رضا فرمود: من با طوع و رغبت قبول نخواهم کرد مامون چند روز سخنان خود را تکرار کرد هنگامی که مامون متوجه شد حضرت رضا پیشنهاد خلافت نمی پذیرد و کاملا مایوس شد گفت پس اکنون ولایت عهدی مرا بپذیر و مقام خلافت بعد از من به تو تعلق گیرد. حضرت رضا فرمود: به خداوند سوگند پدرم از پدرانش از امیر المؤمنين والو او از حضرت رسول (صل الله و علیه و آله روایت میکند که من قبل از تو مسموم و مقتول می گردم و از دنیا میروم فرشتگان آسمان و زمین بر من گریه خواهند کرد و من در کنار هارون در زمین غربت دفن خواهم شد. مامون از شنیدن این سخنان گریه کرد و گفت: یا ابن رسول الله کدام کس تو را خواهد کشت و تا من زنده هستم هیچ کس قدرت ندارد به تو اسائه ادب کند و یا زیانی برساند. امام فرمود: اگر بخواهم میتوانم بگویم کدام شخص مرا خواهد کشت. مامون گفت: یا ابن رسول الله تو با این سخنان میخواهی شانه از زیر بار مسئولیت خالی کنی و پیشنهاد مرا نپذیری تا مردم بگویند علی بن موسی زاهد است و طالب دنیا و مقام آن نیست؟! حضرت رضا الله) فرمود: به خداوند سوگند از هنگامی که خداوند مرا آفریده است دروغ نگفته ام و من برای رسیدن به دنیا در دنیا زهد نورزیده ام و من می دانم تو از این پیشنهاد چه نظری داری مأمون گفت چه نظری دارم حضرت فرمود: آیا امان دارم حقیقت را بگویم و نیتت را فاش کنم مامون گفت هر چه میخواهی بگو من تو را امان دادم امام رضا ( ال ) فرمود مقصودت این است که مردم بگویند علی بن موسی در دنیا به حقیقت زهدی نداشته بلکه چون دنیا از وی رو گردان بوده او هم خود را زاهد نشان می داده است و اینک مشاهده میکنید چگونه ولایت عهدی را پذیرفته و میخواهد راه وصول به خلافت را برای خود هموار سازد. مأمون در خشم شد و گفت تو با این سخنان مرا همواره ناراحت میکنی و اگر پیشنهاد مرا نپذیری گردنت را خواهم زد. حضرت رضا الله) فرمود: خداوند مرا نهی کرده تا خود را در مهلکه و خطر اندازم و اگر چنین است هر کاری میخواهی انجام بده و من این پیشنهاد را قبول میکنم مشروط بر اینکه در عزل و نصب امراء و حکام دخالتی نداشته باشم و قانونی را نقض نکرده و سنتی را از بین نبرم و همواره به عنوان مشاور باشم. مأمون راضی شد و آن حضرت را به عنوان ولایتعهدی برگزید در صورتی که امام از این جریان کراهت داشت. محمد بن عرفه گوید به حضرت رضا العرض کردم یا ابن رسول الله چه چیز تو را واداشت که ولایتعهدی مأمون را قبول کنی فرمود چه چیز جدم را واداشت تا در شورائی که عمر تشکیل داده بود شرکت کند؟ عبد السلام بن صلاح هروی گوید به خداوند سوگند علی بن موسی الرضا الله با میل و رغبت قبول ولایتعهدی نکرد و او را با جبر و اکراه از مدینه بیرون کردند و از طریق بصره و فارس به مرو بردند.  حضرت رضا الله ) بعد از پدیرفتن ولایتعهدی در حالی که دست مبارک خود را به طرف آسمان دراز کرد در این حال فرمود پروردگارا تو میدانی که مرا با اکراه وادار به پذیرفتن این امر کردند خداوندا مرا مورد مؤاخذه قرار مده همان طور که بنده و پیغمبر خود یوسف صدیق را در پذیرفتن ولایت مصر مؤاخذه نفرمودی بعد از آن که مأمون ایشان را به عنوان ولایتعهدی برگزید حقوق یک ساله لشکریان را پرداخت و موضوع ولیعهدی او را به همه اطراف و اکناف نوشت مامون امر کرد نام علی بن موسی را در درهم و دینار سکه زدند و مردم لباس سیاه را ترک گفته و جامه سبز بپوشند وی دختر خود ام حبیب را به حضرت رضا(ع)تزويج کرد.

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کار حجمی ، کار گرافیکی ، سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی