سکه ی با برکت
پول میخواست زیاد و فوری امام برای کاری عازم بیرون از شهر شد ابراهیم هم به ناچار همراهی شد. وقت نماز رسید. امام (ع) فرمود: «اذان» بگو عرض کرد: «فدایت گردم منتظر اصحاب نمی شوید؟
فرمود: «هیچ گاه بدون علت نماز اول وقت را به تأخیر نینداز و اول وقت را از دست نده.
اذان گفت و نماز خواندند پس از نماز دوباره خواسته اش را یادآوری کرد امام (ع) با عصایش کمی خاک زمین را جابه جا داد از زیر خاکها سکه ی طلایی نمایان شد. فرمود: «این سکه را بگیر خداوند برای تو در آن برکت قرار میدهد و از آن سود می بری» سکه را گرفت و با آن در خراسان لوازمی خرید وسایل در شهر خودش تا هفت هزار دینار ارزش یافت؛ به نحوی که از همه ی اهل و خاندانش ثروتمندتر شد.