ابوصلت هروی نقل کرد روزی حضرت رضا مرا طلبيد : فرمود وارد قبه هارونیه شده از چهار گوشه قبر هارون خاكی بیاور خاك بالاسر و پائیز پاو پشت سر آن ابتر را بوئیده ریخت فرمود مامون میخواهد قبر پدرش را قبله قبر من قرار دهد بخدا اگر تمام کلنگداران خراسان جمع شوند نتوانند ذره از آن بکنند آنگاه خاك قبله قبر وي را بوئيده فرمود قبر من قبلة قبر اوست در هنگام حفر قبر بگو باندازه هفت پله زمین را گود کنند و لحد را دو زراع و شهری قرار دهند در این موقع از طرف بالاسر قبر من رطوبتي ظاهر شود دعائیکه بتو تعلیم میدهم بخوان آبی میجوشد چنانچه تمام احد را فرامیگیرد در آن آب ، ماهیان خوردی ظاهر میشوند این نان را برای آنها ریزه کن چون بلعیدند ماهی بزرگی ظاهر میشود تمام ماهیان کوچک را می بلعد و از چشم ناپدید میشود پس از آن ، دست بروی آب بگذار و دعائی که بتو میآموزم بخوان آب فرو نشیند و تمام این کارها را در حضور مامون انجام بده مجملا همین اتفاقات چنانچه فرموده بود بظهور رسید و مایه شگفت مامون شد .
یکی از وزراء که حضور داشت اظهار داشت میدانی منظور از این پیش آمد چیست؟ پاسخ داد نه ، گفت حضرت فرمود سلطنت شما آل عباس با آن ، مدت طولانی مانند همین ماهیان خورد است که چون عمر سلطنت شما بسر رسد یکی از ما خانواده بر شما مسلط گردد و تمام شما را نابود گرداند مامون تصدیق کرد .
پس از آن از ابوصلت درخواست کرد تا آندها را بوی تعلیم دهد چون از خاطرش رفته بود بگمان اینکه نمیخواهد بوی بیاموزد وی را محبوس کرد و پس از یکسال ، ابوصلت در زندان متوسل بحضرت منجی گرفتاران جواد الائمه (ع) شد او را نجات داد